عاشقانه
برای عشق از چشمت تمنامی کنم هر شب
دل بیمار را با تو مداوا می کنم هر شب
دلم از پنجه های شک تو زخمیست اما من
نمی دانم چرا با تو مدارا می کنم هر شب
گمانم هیچ پیغامی ندادندت ز من اما
به گوش قاصدکها باز نجوا می کنم هر شب
کمی انگار خواب قاصدکهایم پریشان شد
ولی احساس را پابند رویا می کنم هر شب
هزاران دفعه هم حتی بیایی باز، برگردی
بساط عاشقی ها را مهیا می کنم هر شب
به شوق لمس دستانت میان تار گیسویم
تو را در دشت مریم های خود جا می کنم هرشب
اگر هر روز راهت داده قلب من بدان اما
ازین نامردمی ها شکوه برپا می کنم هر
شب
دل بیمار را با تو مداوا می کنم هر شب
دلم از پنجه های شک تو زخمیست اما من
نمی دانم چرا با تو مدارا می کنم هر شب
گمانم هیچ پیغامی ندادندت ز من اما
به گوش قاصدکها باز نجوا می کنم هر شب
کمی انگار خواب قاصدکهایم پریشان شد
ولی احساس را پابند رویا می کنم هر شب
هزاران دفعه هم حتی بیایی باز، برگردی
بساط عاشقی ها را مهیا می کنم هر شب
به شوق لمس دستانت میان تار گیسویم
تو را در دشت مریم های خود جا می کنم هرشب
اگر هر روز راهت داده قلب من بدان اما
ازین نامردمی ها شکوه برپا می کنم هر
شب
۷.۱k
۰۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.