گرگ درنده و روباه ناز پارت 4
رزی یکم یواش تر دستم و قتی رسیدیم جیمین مردمم سلام من ازین ببعد من دگه زن دارم یعنی شما ملکه دارید به افتخارش دست بزنید رزی بیا رزی امد همه شکه شده بودنند رزی ببخشید و رفت رزی فقط در اتاق جیمین رو بلد بودم و به انجا رفتم یهو گریم گرفت جیمین اومد و گفت رزی پاشو چرا گریه می کنی رزی من به درد شما نمی خورم من یه رو باهم جیمین وقتی من تو رو دوست دارم یعنی انهام تو رو دوست دارم گفتم نه جیمین منو بغل کرد و برد روی تخت و پتو رو سرم کشید گفت بخواب خوب می شی بعد این حرف جیمین خوابم برد پاشدم دیدم چیزز دستشو روی کمرم حلقه کرده نگاه کردم که جیمینه انقدر کیوت خوابیده که لم نیومد خوابیدم صبح پاشدم دکمه های لباسم باز بود پریدم اونور جیغی کشیدم جیمین چی شده روزی چرا بهم دست زدی جیمین من نبودم اگه من بوده باشم هم عیبی نداره چون شوهرتم
رزی ولی
جیمین ولی چی
رزی اخه ما هنوز خوب باهم اشنا نشدیم
جیمین الان زن منی پدر و مادرم شب عروس
رزی دیگه کافیه
رزی میتونیم به پدر و مادرم بگیم جیمین چون می ونست دشمنشونه گفت اره حتی تبریکم گفتم رزی خیلی خوب شد
جیمین فکر می کرد که انها پدر و مادرشو نو کشتند
رزی ولی
جیمین ولی چی
رزی اخه ما هنوز خوب باهم اشنا نشدیم
جیمین الان زن منی پدر و مادرم شب عروس
رزی دیگه کافیه
رزی میتونیم به پدر و مادرم بگیم جیمین چون می ونست دشمنشونه گفت اره حتی تبریکم گفتم رزی خیلی خوب شد
جیمین فکر می کرد که انها پدر و مادرشو نو کشتند
۲۲.۴k
۲۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.