چشم خود بستم که دیگر
چشم خود بستم که دیگر
چشم مستش ننگرم ...
ناگهان دل داد زد :
" دیوانه من میبینمش "
همین تک بیت شهریار همیشه برام میخوند وقتی ازش میپرسیدم که چقدر منو دوست داری ؟
بوی تازگی میداد
بیخبر ازش عطرش روی شال گردنم زده بودم و هرز گاهی نفس عمیقی میکشیدم تا تک تک سلولهایم حسش کنن
میدونی هیچ موقع تمومی نداشت حتی وقتی نبود
وقتی تمام بچگانه هایش را تو صورتش جمع میکرد و بی جهت بهونه میگرفت
من زاده آخرین تار موی پاییز بودم و تو اولین بودی برای ننه سرما
من از کوچ میگفتم و تو از آغاز سرما و پناهی برای گرما
همین ابتدا و انتها بود و بس
جاده ای بودیم بی انتها
آغازش با من بود و پایانش با تو
تنها یا با هم
آهنگ با من همسفر میشود
«دیدی دلا شیدا شدی
مجنون بی لیلا شدی »
دیگه تا انتهای جاده میرم
بی مقصد در پی تو
م.م
چشم مستش ننگرم ...
ناگهان دل داد زد :
" دیوانه من میبینمش "
همین تک بیت شهریار همیشه برام میخوند وقتی ازش میپرسیدم که چقدر منو دوست داری ؟
بوی تازگی میداد
بیخبر ازش عطرش روی شال گردنم زده بودم و هرز گاهی نفس عمیقی میکشیدم تا تک تک سلولهایم حسش کنن
میدونی هیچ موقع تمومی نداشت حتی وقتی نبود
وقتی تمام بچگانه هایش را تو صورتش جمع میکرد و بی جهت بهونه میگرفت
من زاده آخرین تار موی پاییز بودم و تو اولین بودی برای ننه سرما
من از کوچ میگفتم و تو از آغاز سرما و پناهی برای گرما
همین ابتدا و انتها بود و بس
جاده ای بودیم بی انتها
آغازش با من بود و پایانش با تو
تنها یا با هم
آهنگ با من همسفر میشود
«دیدی دلا شیدا شدی
مجنون بی لیلا شدی »
دیگه تا انتهای جاده میرم
بی مقصد در پی تو
م.م
۲۹.۷k
۱۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.