نجوای عشق پارت ۲۲
از لبام جدا شد که دکتر اومد و رفت کنار دکتر:خوب انگار حالتون بهتر شده من:بله دکتر:باید زیاد از خودتون مراقبت کنید بدنتون ضعیفه همینطور اینکه بیشتر به خودتون برسید تا دوباره مثل قبل شید من:بله ☺😐تو ذهنم میگفتم چقدر حرف میزنه حوصلم پوکید دکتر:خوب سرمتون تموم شد میتونید برید من:بله رفت بیرون بعد جونگ کوک یه لبخند محوی زدیم و رفت کوک:چقدر حرف میزنه الان این با کلاس بازی در آورد😐(اره در آورد😂🤣😂) من:فکر کنم شاید میخوتست موخ بزنی کوک:عن خورده موخ تو رو بزنه😐 تو مال منی(عن خورده چه فحشی یه فحش کشف کردم عن خورده😂🤣😂😂😂) من:😂 کوک:😐 من:چیه کوک:😂 من:دیوونه😐 کوک:آره من دیوونم دیوونه توم یه نگاه به سرمم کرد کوک:سرمت تموم شد پرستار اومد سرمو باز کرد و رفت کوک:بریم من:اوهوم بعد از رو تخت بلندم کرد زیر پامو با کمرمو گرفت و تو بغلش گرفتم منم دستمو دور گردنش حلقه کردم هر دو دستام و سرمو گذاشتم رو کتفش اونم سرشو گذاشت رو کلم و رفتیم خونه جونگ کوک منو گذاشت رو مبل و رفت لباسشو عوض و اومد نشست جلوم منم چهار زانو نشسته بودم اونم همینطور بعد یه لبخند بهش زدم کوک:نمیخوای لباستو عوض کنی من:خیله خوب پاشدم رفتم لباسمو عوض کردم شلوار مشکی پوشیدم که تنگبود و پاره بود (نه اون پاره جلو زانوهاش😐😂😂😂باید بگم نایکا کلا شلوارای تنگ و پاره رو دوست داره همینطور لباسای گشاد یا نیم تنه اونم مشکی پس نگید چرا همش مشکی😂🤣) یدونه لباس گشاد مشکی پوشیدم که آستین کوتاه بود و من کردمش تو شلوارم و رفتم بیرون شب بود و منم خوابم میومد جونگ کوک اومد کنارم یه نگاه بهم کرد کوک:نایکا من:چیه کوک:دماغت من:خون میاد کوک:آره دوییدم رفتم دسشویی و خون دماغمو پاک کردم جونگ کوکم اومد کمکم بعد سرگیجم شروع شد داشتم راه میرفتم که سرم گیج رفت داشتم از پشت میوفتادم که جونگ کوک گرفتم وایسوندم کوک:نایکا خوبی من:خوبم سرم گیج میره کوک:بیا بیا بریم بشین جونگ کوک منو خوابوند رو مبل و بعد رفت یه دستمال کاغذی آورد و دماغمو پاک کرد کوک:چرا اینجوری میشی من:از بچگی بوده وقتی خسته میشم یا ضربه ای میخورم اینجوری میشم یه دو دقیقه سرگیجه شدید میگیرم بعد خوب میشه کوک:درمانی هم داره من:نه کوک:پس باید بیشتر مراقب خودت باشی من:اوهوم کوک:الان خوبی من:آره خوبم کوک:خیله خوب میخوای بریم بخوابیم من:آره بعد بلندم کرد بردتم تو اتاق خوابوندم رو تخت خودشم اومد همونجوری که منو گذاشت رو تخت اومد روم و کنارم خوابید بهش نگاه میکردم اونم نگاه میکرد بعد موهامو نوازش میکرد و انگوشتشو رو لبام میکشید با چشمای خمار و خیلی سکسی مانند نگاه میکرد کوک:عادت کردن بهت بگم عشقم من:منم عادت کردم بگم بعد اومد جلو تر نزدیک صورتم شد
۱۹.۱k
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.