تک پارتی
تک پارتی
وقتی مافیا بود …
چشمات رو باز کردی ، نمیتونی تشخیص بدی که الان دقیقا کجایی ، گیج بودی و سر درد خفیفی داشتی و همچنین هرچی به مغزت فشار میاوردی هیچی یادت نمیومد ، یکم چشاتو بستی تا بتونی فضا رو تحلیل کنی اما با شنیدن صدای مردی تمام توجهت به اون جلب شد .
_ بلخره به هوش اومدی
+ تو کی هستی با من چیکار داری ؟
_ نگران نباش بهت آسیب نمیزنم فقط کمی باهات حرف دارم
+ چه حرفی ؟
_ بر میگرده به دو سال پیش ، هوا ابری بود و صدای رعد و برق همه جارو فرا گرفته بود ، کنار ساحل در حال قدم زدن بودم که با دختری رو به رو شدم که نشسته بود و خیلی آروم رو به دریا اشک میریخت ، سمتش رفتم و بدون هیچ حرفی فقط بغلش کردم. بعد از اینکه آروم شد نگاهش رو به چشمام داد ، اونجا بود که دیگه نتونستم اون دخترو از یاد ببرم . هیچ وقت حتی فکرشم به ذهنم خطور نمیکرد که عاشق شم اما الان دیوونه ی دختری ام که دزدیدمش و الان رو به رومه ، (دوست دارم لی ات )
- کمی برات عجیب بود ، این همون پسری بود که دو سال پیش تورو از مرگ نجات داد ؟ و همچنین کسی که شب ها با فکر اون به خاب میرفتی و صبح ها با فکر کردن به اون صبحت رو آغاز میکردی و این مدت دنبالش بودی ؟
+ منم دوست دارم
_ واقعا ؟
+ اوهوم
_ عاشقتم دختر
به سمتت میاد و تورو در آغوشش میکشه ، فقط چشمات رو میبندی و از عطرش و بغله پر از آرامشش لذت میبری .
The and
وقتی مافیا بود …
چشمات رو باز کردی ، نمیتونی تشخیص بدی که الان دقیقا کجایی ، گیج بودی و سر درد خفیفی داشتی و همچنین هرچی به مغزت فشار میاوردی هیچی یادت نمیومد ، یکم چشاتو بستی تا بتونی فضا رو تحلیل کنی اما با شنیدن صدای مردی تمام توجهت به اون جلب شد .
_ بلخره به هوش اومدی
+ تو کی هستی با من چیکار داری ؟
_ نگران نباش بهت آسیب نمیزنم فقط کمی باهات حرف دارم
+ چه حرفی ؟
_ بر میگرده به دو سال پیش ، هوا ابری بود و صدای رعد و برق همه جارو فرا گرفته بود ، کنار ساحل در حال قدم زدن بودم که با دختری رو به رو شدم که نشسته بود و خیلی آروم رو به دریا اشک میریخت ، سمتش رفتم و بدون هیچ حرفی فقط بغلش کردم. بعد از اینکه آروم شد نگاهش رو به چشمام داد ، اونجا بود که دیگه نتونستم اون دخترو از یاد ببرم . هیچ وقت حتی فکرشم به ذهنم خطور نمیکرد که عاشق شم اما الان دیوونه ی دختری ام که دزدیدمش و الان رو به رومه ، (دوست دارم لی ات )
- کمی برات عجیب بود ، این همون پسری بود که دو سال پیش تورو از مرگ نجات داد ؟ و همچنین کسی که شب ها با فکر اون به خاب میرفتی و صبح ها با فکر کردن به اون صبحت رو آغاز میکردی و این مدت دنبالش بودی ؟
+ منم دوست دارم
_ واقعا ؟
+ اوهوم
_ عاشقتم دختر
به سمتت میاد و تورو در آغوشش میکشه ، فقط چشمات رو میبندی و از عطرش و بغله پر از آرامشش لذت میبری .
The and
۱.۲k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.