رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۱۶
از زبون خودم
بعد دو هفته دکتر اومد منو معاینه کرد حالم کاملا خوب شده بود و دکتر گفت که میتونم مرخص شم بعد به جونگ کوک گفت که ولی تو خونه باید مراقبش باشی کوک:حتما بعد سرمم تموم شده بود و دکتر اومد بازش کرد و رفت کوک:میای خونه من من:باشه ولی من لباس ندارم کوک:میریم لباساتو میاریم من:باشه کوک:از این به بعدماینه چی مراقبتم من:باشه تو مراقبمباش 😍 کوک:خوب الان باید بریم من:اوهوم کوک:کمکت میکنم من:باشه اومد از رو تخت بلندم کرد و تو بغلش منو گرفت و برد اول بردتمخونه خودم بعد خونه خودش رفتم بعد جونگ کوک اومد کمک کرد و وسایلامو با خودش آورد و منم از خواهرم خداحافظی کردمو رفتیم جونگ کوک نمیزاشت پیاده شم و اومد منو از تو ماشین بیرون آورد زیر پامو با کمرمو گرفت و بردتم بیرون در ماشینم با پاش بست(آرام😐😂) بعد بردتم تو خونه درم با لگد زد من:چرا با لگد در میزنه الان فکر میکنن تلب کاری چیزی هستی کوک:من دو تا دست دارم و روش توی دو تا دست دیگه ندارم که پس با پا در میزنم من:الان میان جرت میدن کوک:پس بزار یکم کرم بریزیم من:در میشکنه☺😂 با پا میزد به در یهو جین صداش در اومد جین:ببببلللللللههههههه ممممگگگگهههههه سسسررررررر آووورررردددیییی یکی بره در و باز کنه کوک:شما پیتزا سفارش نداده بودید جین:پیتزا 🤔 اومد در و باز کرد کوک:نگفتی جین:جونگ کوک هو وحشی چرا اینجوری در میزنی عه گائول مرخص شدی کوک:چهار تا دست که ندارم دو تا دستام پره
جر و بحث میکردن منم رو هوا رو نگاه میکردم دیگه رد دادم کوک:برو کنار میخوام بیام تو یخ کردم جینو زد کنار البته منو میزد بهش من:جونگ کوک فکر نمیکنی منم ☺ داری منو میزنی بهش کوک:اوه هواسم نبود بعد بردتم تو همه ریختن تهیونگ جیمین نامجون جیهوپ شوگا هماهنگ:گائوووولللللل خخخخوووبببیییی دددییگگگهههه مرخصصصص شدی نامجون:خیلی نگرانت بودیم جین:آره جیمین:جایتم درد میکنه من:نه فقط موچ دستم تهیونگ:خیلی خوشحالیم که خوب شد جونگ کوک وقتی بهمون گفت تصادف کردی میخواستیم بیایم ببینیمت اما گفت نمیخواد هرچی شد خبر میدم من: ببخشید همتون نگران کردم شوگا:جونگ کوک بزارش زمین میتونه که راه بره کوک:آره میتونه ولی نمیخوام چیزیش شه(الهییی😭😭😭😭🤧مادرم عرررر) شوگا:خوب ببرش تو اتاق یکم استراحت کنه کوک:باشه تهیونگ:هرچی خواستیم بگی اینه برق انجام میدیم من:ممنون جیمین:اگه بشه بغلش کنیم به جونگ کوک نگاه کردن کوک:خیله خوب اونجوری نگام نکنید 😐 بعد گذاشتم زمین (یاد بچه یه ساله ها افتادم😂) اول تهیونگ بعد جیمین بعد جین بعد جیهوپ کوک:یواش 😶 بعد نامجون و در آخر شوگا کوک:منم اینجا نخودم مهم نیست میبرمش تو اتاق هر کاری خواستم باهاش میکنم 😈😁😝
بعد دو هفته دکتر اومد منو معاینه کرد حالم کاملا خوب شده بود و دکتر گفت که میتونم مرخص شم بعد به جونگ کوک گفت که ولی تو خونه باید مراقبش باشی کوک:حتما بعد سرمم تموم شده بود و دکتر اومد بازش کرد و رفت کوک:میای خونه من من:باشه ولی من لباس ندارم کوک:میریم لباساتو میاریم من:باشه کوک:از این به بعدماینه چی مراقبتم من:باشه تو مراقبمباش 😍 کوک:خوب الان باید بریم من:اوهوم کوک:کمکت میکنم من:باشه اومد از رو تخت بلندم کرد و تو بغلش منو گرفت و برد اول بردتمخونه خودم بعد خونه خودش رفتم بعد جونگ کوک اومد کمک کرد و وسایلامو با خودش آورد و منم از خواهرم خداحافظی کردمو رفتیم جونگ کوک نمیزاشت پیاده شم و اومد منو از تو ماشین بیرون آورد زیر پامو با کمرمو گرفت و بردتم بیرون در ماشینم با پاش بست(آرام😐😂) بعد بردتم تو خونه درم با لگد زد من:چرا با لگد در میزنه الان فکر میکنن تلب کاری چیزی هستی کوک:من دو تا دست دارم و روش توی دو تا دست دیگه ندارم که پس با پا در میزنم من:الان میان جرت میدن کوک:پس بزار یکم کرم بریزیم من:در میشکنه☺😂 با پا میزد به در یهو جین صداش در اومد جین:ببببلللللللههههههه ممممگگگگهههههه سسسررررررر آووورررردددیییی یکی بره در و باز کنه کوک:شما پیتزا سفارش نداده بودید جین:پیتزا 🤔 اومد در و باز کرد کوک:نگفتی جین:جونگ کوک هو وحشی چرا اینجوری در میزنی عه گائول مرخص شدی کوک:چهار تا دست که ندارم دو تا دستام پره
جر و بحث میکردن منم رو هوا رو نگاه میکردم دیگه رد دادم کوک:برو کنار میخوام بیام تو یخ کردم جینو زد کنار البته منو میزد بهش من:جونگ کوک فکر نمیکنی منم ☺ داری منو میزنی بهش کوک:اوه هواسم نبود بعد بردتم تو همه ریختن تهیونگ جیمین نامجون جیهوپ شوگا هماهنگ:گائوووولللللل خخخخوووبببیییی دددییگگگهههه مرخصصصص شدی نامجون:خیلی نگرانت بودیم جین:آره جیمین:جایتم درد میکنه من:نه فقط موچ دستم تهیونگ:خیلی خوشحالیم که خوب شد جونگ کوک وقتی بهمون گفت تصادف کردی میخواستیم بیایم ببینیمت اما گفت نمیخواد هرچی شد خبر میدم من: ببخشید همتون نگران کردم شوگا:جونگ کوک بزارش زمین میتونه که راه بره کوک:آره میتونه ولی نمیخوام چیزیش شه(الهییی😭😭😭😭🤧مادرم عرررر) شوگا:خوب ببرش تو اتاق یکم استراحت کنه کوک:باشه تهیونگ:هرچی خواستیم بگی اینه برق انجام میدیم من:ممنون جیمین:اگه بشه بغلش کنیم به جونگ کوک نگاه کردن کوک:خیله خوب اونجوری نگام نکنید 😐 بعد گذاشتم زمین (یاد بچه یه ساله ها افتادم😂) اول تهیونگ بعد جیمین بعد جین بعد جیهوپ کوک:یواش 😶 بعد نامجون و در آخر شوگا کوک:منم اینجا نخودم مهم نیست میبرمش تو اتاق هر کاری خواستم باهاش میکنم 😈😁😝
۱۹.۵k
۱۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.