عشق کنج پیاده‌رو افتاد

لکه #خون دماغ من افتاد
وسط #روسری صورتی ات

می‌تپیدند در کنار هم
قلب من بود و بمب ساعتی ات

اسم یک مرد ناشناس شدم
آخر شعرهای خط خطی ات

شده بودم دو تا پرنده‌ی گیج
عاشق چشم‌های لعنتی‌ات

رفتم از بی‌جهت، ندانستم
توی این خاک مرده، مین مخفی ست

سال‌ها تازه شد، نفهمیدم
سنگ در پشت هفت‌سین مخفی ست

#دست‌هایت گرفته دستم را
چونکه خنجر در آستین مخفی ست!

فیلم می‌گیرم از تو، از خنده
گریه‌ام پشت دوربین مخفی ست

.
مزه‌ی موز روی میزم بود
«میم» کوچک خلاصه شد در «ز»

باد از روسریت رد می‌شد
گریه‌ام می‌گرفت از طرزِ…

دو پرنده یواش لرزیدند
در سرم سال‌ها زمین لرزه

سکس با چشم‌های لعنتی ات
دفن یک عشق در زنی هرزه

.
مثل یک بچه گربه‌ی تنها
سر خود را به پات مالاندم

مثل ترس پرنده‌ای #رفتی
بر سر حرفهای خود #ماندم

پشت فرمانِ دوستت دارم
سمت یک پرتگاه می‌راندم

چشم تو بر #لباس‌های_عروس
من برای تو #شعر می‌خواندم!!

عشق بازی نبود در چشمم
من خودم باختم! نمی‌بردی!

عقل آمد دوباره حکم کند
دل به این هیچ چیز نسپردی

من برایت عزیز! می‌مردم
تو برایم عزیز! می‌مردی؟!

با کسی که نبودم و بودی
توی یک پارک موز (قارچ) می‌خوردی

.
باز #آهنگ_شاد می‌خواند 
وسط کامپیوترت شهره

توی دستم تفنگ قلابی ست
فکر ایجاد چند تا حفره!

خسته‌ام از جهان ماشینیت
عشق بازی پیچ با مهره

.
#ما_که_رفتیم، بعد هم مجنون
عاشق چند قطعه‌ی نان شد!

ما که رفتیم، بعد داش آکل
عاشق #سینه_بند مرجان شد!

ما که رفتیم، روز و ماه گذشت
بعدِ اسفند هم زمستان شد!

خون دماغم چکید بر دنیا
خبر آمد که موز ارزان شد!!

.
روز اول شد و غریبه شدم
با تو با عشق #سینما رفتم

یک پرنده شدم که کوچک شد
هرچه که بیشتر هوا رفتم

دست‌هایت گرفته دستش را
وسط دست‌های سِر شده‌ام

نیستی آنقدر عوض شده‌ای
هستی و باز منتظر شده‌ام

نه تویی، نه منم، فقط درد است
توی آیینه‌ی کدر شده‌ام

قلب من بود و بمب ساعتی ات
وسط خواب منفجر شده‌ام

خواستم التماسِ در #گریه
آنچه مردان نمی‌شوند شوم

تا که اخمم تورا نرنجاند
بر لب خسته زهرخند شوم

سربریده، بدون پر، ساکت
وسط سوپ تو پرنده شوم!

بغلم کن، تکان بده با اشک
تا از این #خواب بد بلند شوم

.
لکه‌ی خون دماغ من، ننگی
روی پیراهن تمیزت بود

اسم من مثل فحش ناموسی
وسط شعر ریزریزت بود

زرد مانند صورت من بود
ظرف موزی که روی میزت بود

وسط تخت‌های یک نفره
گریه می‌کردم و به چیزت بود!!

.
پرت شد دست‌هایم از دستت
عاقبت عشق کار دستم داد

مثل خواب پرنده‌ای می‌رفت
روسری زنی میان باد

مثل یک زخم کهنه بر سینه
رفته‌ای و نمی‌روی از یاد

عاقبت مرد قصه خورد زمین
عشق، کنج پیاده‌رو افتاد...
دیدگاه ها (۴)

گاو موجود نیمه خوشبختی ست

می‌گفت: مرد باید آن‌قدر کار کند که از بی‌خوابی و خستگی چرت ب...

کسی باور نخواهد کرداما من به چشم خويش می‌بينم که #مرد ی پيش ...

گل شکفته خداحافظ...

‍این روزها عجیب دل تنگ می شوم و من این دلتنگی را عاشقانه به ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 31ویو ات*ات. چیزی نیست*ارومجی. مطمئنی...

همه ی این ها برای توستتا لبخندی بزنیو منآرام بگیرمساز دست ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط