نرگس بانو:
نرگس بانو:
داستان و مطالب پند آموز:
به خانواده م پشت کردم و متاسفانه همونیکی، دوسال بعد از ازدواج مون به حرف پدرم رسیدم که می گفت »نگاه به خوشگلی و قد و قامت آرش نکن.😒
😏 نگاه نکن که از دولتی سر پدرش شرکت داره و وضع مالی ش خوبه.
😏 😔 آرش مرد زندگی نیست دخترم!« من به حرف پدرم رسیدم اما اون موقع ازت یه بچه داشتم و فقط به خاطر دخترم کتایون تو این خونه موندم. موندم وعکس و نامه های عاشقانه دخترای جوون رو از جیب کتت پیدا کردم.
📲 موندم و جواب تلفن هایی رو دادم که تا من بر می داشتم و می گفتم الو قطع می کردن.
😔 موندم و از درو همسایه ها شنیدم که آرش خان یه دوست دختر جدید پیدا کرده. من همه اینا رو به خاطر کتایون تحمل کردم اما دیگه نمی تونم. آرش، گلی دختر خواهر منه.💥
😠 تو با دختر خواهر مطلقه من رابطه برقرار کردی و اونوقت انتظار داری به روی خودم نیارم؟! می دونی البته خیلی هم خوب شد که گلی رو انتخاب کردی، اون مثل من وکسای دیگه نیست که رام حرفات بشه و فریب تور و بخوره.
😠 😏 گلی بعد از اینکه شوهر اولش رو حسابی دوشید، ازش طلاق گرفت. همه فامیل می دونن گلی زن درست و حسابی نیست وبه همین خاطر خواهرم هم خجالت می کشه از اینکه دختری مثل گلی داره.
خوب شد، خیلی خوب شد...حالا گلی یک پدری از روزگارت در میاره که اون سرش ناپیدا...
😡 « پدر با شنیدن حرف های مامان، ناگهان از کوره در رفت و به سمت مادر یورش بود و بعد از سیلی محکمی که به صورتش نواخت👋
😡 😠 چند بار پشت سر هم فریاد زد: » خفه شو... خفه شو...
😔 😢 « مادر که شاید انتظار چنین حرکتی را نداشت، چند ثانیه غضب آلود به پدر خیره شد و سپس با غیض آب دهانش را به صورت پدر پرتاب کرد و گفت: » خیلی پستی آرش... تو یه حیوونی!
👔 « و پدر برای اینکه دعوایشان بیشتر از این ادامه پیدا نکند و همسایه ها سرو صدایشان را نشوند، کتش را برداشت و از خانه بیرون رفت.
😞 من آن روزها سیزده سال بیشترنداشتم و در حالیکه از شدت اضطراب ناخن هایم را می جویدم به دعوای آن دو خیره شده بودم...
⏪ ادامه دارد...
داستان و مطالب پند آموز:
به خانواده م پشت کردم و متاسفانه همونیکی، دوسال بعد از ازدواج مون به حرف پدرم رسیدم که می گفت »نگاه به خوشگلی و قد و قامت آرش نکن.😒
😏 نگاه نکن که از دولتی سر پدرش شرکت داره و وضع مالی ش خوبه.
😏 😔 آرش مرد زندگی نیست دخترم!« من به حرف پدرم رسیدم اما اون موقع ازت یه بچه داشتم و فقط به خاطر دخترم کتایون تو این خونه موندم. موندم وعکس و نامه های عاشقانه دخترای جوون رو از جیب کتت پیدا کردم.
📲 موندم و جواب تلفن هایی رو دادم که تا من بر می داشتم و می گفتم الو قطع می کردن.
😔 موندم و از درو همسایه ها شنیدم که آرش خان یه دوست دختر جدید پیدا کرده. من همه اینا رو به خاطر کتایون تحمل کردم اما دیگه نمی تونم. آرش، گلی دختر خواهر منه.💥
😠 تو با دختر خواهر مطلقه من رابطه برقرار کردی و اونوقت انتظار داری به روی خودم نیارم؟! می دونی البته خیلی هم خوب شد که گلی رو انتخاب کردی، اون مثل من وکسای دیگه نیست که رام حرفات بشه و فریب تور و بخوره.
😠 😏 گلی بعد از اینکه شوهر اولش رو حسابی دوشید، ازش طلاق گرفت. همه فامیل می دونن گلی زن درست و حسابی نیست وبه همین خاطر خواهرم هم خجالت می کشه از اینکه دختری مثل گلی داره.
خوب شد، خیلی خوب شد...حالا گلی یک پدری از روزگارت در میاره که اون سرش ناپیدا...
😡 « پدر با شنیدن حرف های مامان، ناگهان از کوره در رفت و به سمت مادر یورش بود و بعد از سیلی محکمی که به صورتش نواخت👋
😡 😠 چند بار پشت سر هم فریاد زد: » خفه شو... خفه شو...
😔 😢 « مادر که شاید انتظار چنین حرکتی را نداشت، چند ثانیه غضب آلود به پدر خیره شد و سپس با غیض آب دهانش را به صورت پدر پرتاب کرد و گفت: » خیلی پستی آرش... تو یه حیوونی!
👔 « و پدر برای اینکه دعوایشان بیشتر از این ادامه پیدا نکند و همسایه ها سرو صدایشان را نشوند، کتش را برداشت و از خانه بیرون رفت.
😞 من آن روزها سیزده سال بیشترنداشتم و در حالیکه از شدت اضطراب ناخن هایم را می جویدم به دعوای آن دو خیره شده بودم...
⏪ ادامه دارد...
۱.۹k
۱۶ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.