magical land
part¹¹
کوک:تبریک میگم
جیمین:تبریک میگم عالیجناب پادشاه والا مقام مین یونگی "تعظیم"
هانا:از همه بخاطر اومدن من از عصر منتظر موندن تشکر میکنم خب نوبت انتخاب همسر پادشاه جدید هست
جیمین:ملکه میخوام یه کاری کنم
هانا:چه کاری
جیمین:میخوام یه کاری به اون جادوگره بگم انجام بده
کوک:جیمین ببین این دراز یونگیه اونم دوستش تهیونگ بعد اون دوتا دوستشونم نامجون و جین هستن جادوگره هم جیهوپ هست پس اوکی
جیمین:اوکی......جادوگر زیبا بسی جوان
هوپی:چیه
جیمین:اتریش بازی راه بنداز
هوپی:نمیخوام ولی تو خودتم میتونی راه بندازی
جیمین:توروخدا تو شب میچسبه
هپی:باشه "اتریش بازی راه انداخت"
جیمین: افرین"ذوق"
سوا:خب جیمین بیا اینجا دیگه
جیمین:میخوام پیش جادوگر باشم
سوا:پسر حداقل اسمشو بگو
جیمین:میخوام پیش جیهوپ باشم
هوپی:نه نمیشه برو
جیمین:نامجون و جین میزارن
نامجین:خیر برو
جیمین:هوم
هانا:خب ما برای پادشاه همسری انتخاب کردیم و اون کسی نیست جز چو مارا
مارا:هورا
یونگی:ممنون بابت انتخاب شما ولی اینو دوباره به همه مردم میگم من اگر روز پادشاهیم برام همسر انتخاب کنید اونو میکشم"سرد"
مارا:حتی من
یونگی:حتی تو بین هیچ کس فرقی ندارن"سرد"
جونگی:ببخشید یه اشتباهی شده چو مارا نبوده
همه:چی
مارا:یعنی چی اه اه اه
همه:پس کی بود
جیمین:مامان جان من یه لحظه میرم الان میام
سوا:نمیخوای بدونی کیه
جیمین:برام مهم نیست "رفت"
هانا:اون کسی نیست جز پارک جیمین
سوا:چی ؟ کی انتخاب کردی هانا
جینا:برگام
یونگی:حتی اینا به حرفم هم گوش ندادن
هانا:خب هرچی گشتم کسی بهتر پیدا نکردم حالا خودش کو
سوا:گفت داره میره یه جایی و چند دقیقه دیگه بر میگرده
"یک ساعت بعد"
هانا:سوا یک ساعت شد چرا پس نمیاد
سوا:منم نمیدونم
کوک:من میرم دنبالش
همه:نه همه بریم بگردیم دنبالش
کوک:ممنون از همه ولی نه
"کنار آبشار"
جیمین:تو چه نازی "کیوت"
کوک:الان تو یک ساعته داری با یه جوجه حرف میزنی
جیمین:تو کی اومدی"تعجب"
کوک:همین حالا تو چرا اومدی دوباره ابشار
جیمین:داشتم راه میرفتم که به ابشار رسیدم
کوک:بیا برگردیم
جیمین:چی شده
کوک:هیچی
"جشن"
کوک:من برگشتم
سوا:پیدا شد "نگران"
کوک:اره کنار ابشار بود
جیمین:چیزی شده "تعجب"
جینا:پسره احمق کجا بودی تو"زد پس کلش"
جیمین:داشتم راه میرفتم رسیدم به ابشار خبری شد اینجوری نگاه میکنین
هانا:ما تورو برای ازدواج با یونگی انتخاب کردیم
جیمین:حالا میتونم برم"خنده"
سوا:اره برو
یونا:مامان اصلا گوش نداد
ته:
کوک:تبریک میگم
جیمین:تبریک میگم عالیجناب پادشاه والا مقام مین یونگی "تعظیم"
هانا:از همه بخاطر اومدن من از عصر منتظر موندن تشکر میکنم خب نوبت انتخاب همسر پادشاه جدید هست
جیمین:ملکه میخوام یه کاری کنم
هانا:چه کاری
جیمین:میخوام یه کاری به اون جادوگره بگم انجام بده
کوک:جیمین ببین این دراز یونگیه اونم دوستش تهیونگ بعد اون دوتا دوستشونم نامجون و جین هستن جادوگره هم جیهوپ هست پس اوکی
جیمین:اوکی......جادوگر زیبا بسی جوان
هوپی:چیه
جیمین:اتریش بازی راه بنداز
هوپی:نمیخوام ولی تو خودتم میتونی راه بندازی
جیمین:توروخدا تو شب میچسبه
هپی:باشه "اتریش بازی راه انداخت"
جیمین: افرین"ذوق"
سوا:خب جیمین بیا اینجا دیگه
جیمین:میخوام پیش جادوگر باشم
سوا:پسر حداقل اسمشو بگو
جیمین:میخوام پیش جیهوپ باشم
هوپی:نه نمیشه برو
جیمین:نامجون و جین میزارن
نامجین:خیر برو
جیمین:هوم
هانا:خب ما برای پادشاه همسری انتخاب کردیم و اون کسی نیست جز چو مارا
مارا:هورا
یونگی:ممنون بابت انتخاب شما ولی اینو دوباره به همه مردم میگم من اگر روز پادشاهیم برام همسر انتخاب کنید اونو میکشم"سرد"
مارا:حتی من
یونگی:حتی تو بین هیچ کس فرقی ندارن"سرد"
جونگی:ببخشید یه اشتباهی شده چو مارا نبوده
همه:چی
مارا:یعنی چی اه اه اه
همه:پس کی بود
جیمین:مامان جان من یه لحظه میرم الان میام
سوا:نمیخوای بدونی کیه
جیمین:برام مهم نیست "رفت"
هانا:اون کسی نیست جز پارک جیمین
سوا:چی ؟ کی انتخاب کردی هانا
جینا:برگام
یونگی:حتی اینا به حرفم هم گوش ندادن
هانا:خب هرچی گشتم کسی بهتر پیدا نکردم حالا خودش کو
سوا:گفت داره میره یه جایی و چند دقیقه دیگه بر میگرده
"یک ساعت بعد"
هانا:سوا یک ساعت شد چرا پس نمیاد
سوا:منم نمیدونم
کوک:من میرم دنبالش
همه:نه همه بریم بگردیم دنبالش
کوک:ممنون از همه ولی نه
"کنار آبشار"
جیمین:تو چه نازی "کیوت"
کوک:الان تو یک ساعته داری با یه جوجه حرف میزنی
جیمین:تو کی اومدی"تعجب"
کوک:همین حالا تو چرا اومدی دوباره ابشار
جیمین:داشتم راه میرفتم که به ابشار رسیدم
کوک:بیا برگردیم
جیمین:چی شده
کوک:هیچی
"جشن"
کوک:من برگشتم
سوا:پیدا شد "نگران"
کوک:اره کنار ابشار بود
جیمین:چیزی شده "تعجب"
جینا:پسره احمق کجا بودی تو"زد پس کلش"
جیمین:داشتم راه میرفتم رسیدم به ابشار خبری شد اینجوری نگاه میکنین
هانا:ما تورو برای ازدواج با یونگی انتخاب کردیم
جیمین:حالا میتونم برم"خنده"
سوا:اره برو
یونا:مامان اصلا گوش نداد
ته:
۱.۶k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.