نجوای عشق پارت ۲۴
انقدر گفت بلند شو چشمامو باز کردم و یقشو گرفتم و صورتشو نزدیک صورتم کردم بعد لبامو گذاشتم رو لباش و یه مک کوچولو زدم کوک:الان الکی بود من:اوهوم بعد چشماش بسته بود که از زیرش یواش یواش رفتم بیرون من:نایکا میکشمتتتتتت دوییدم فرار کنم یهو پامو گرفت و کشید من:چرا پامو میکشی بیا میشینیم با گفتمان حلش میکنیم وحشی بازی چیه کوک:من میکشمت انگوشتامو رو زمین میکشیدم (یاد این فیلم ترسناکا افتادم یهو جن پا دختررو میکشه میبره😐😂🤣🤣 شبی اونه الان) یهو رسیدم به دسته میز و دست رو گرفتم سفت من:نمیام نمیام نهههههه😭 کوک:میای شبی روانیا شده بود نگاش میکردی انگار گرگی بود بر سر طعمش(اوه اوه راز بقا شد بریم راز بقا😂😂🤣)
راز بقا(اینجارو اون مرده میگه)
دو موجود خاک برسر به جان هم افتادن گرگ گرسنه شکارش را پیدا کرده و اورا میکشد اون یکی دسته میزو گرفته ول نمیکنه اون یکی جونگ کوک پام کنده شد اون یکی همینه که هست بیا
اوه یههههه آی ام اسکری😨😂 اند عه امیزینگ (بریم سراغ ادامه)
از زورم استفاده کردم و با پا زدم تو پاش و ول کرد منم دوییدم دورخونه دنبالم کرد وحشی شده بود اینه چی فرض شده بود از رو مبل ها بالا میرفتم میومد اینور اونور یهو خوردم زمین برگشتم بعد میرفتم عقب جونگ کوکم چهار دیت و پا نشست کوک:نایکا من الان خیلی گشنمه😈 من:نه جونگ کوک نه گوه خوردم غلط کردم همینجوری میرفتم عقب که خوردم به دیوار چهار دست و پا وقتی دید دیگه نمی تونم در برم سرعتشو زیاد کرد و اومد جلو من:جججججججییییییییغغغغ😲😲 اومد جلو صورتم و دستشو گذاشت رو دهنم کوک:چرا داد میزنی خره😐 (اینجارو یه آهنگترسناک تو ذهنم گذاشتم😐😂🤣😂😂) بعد دستشو برداشت و اومد جلوتر بهم نگاه میکرد من:تو چرا خوناشام نشدی 😐 کوک:فکر کردی ازت میگذرم آره به همین آسونیا نیست رفت عقب پاشد با اون قدش(ببند فکتو کوکیم کجاش درازه😐😂🤣🤣) یهو با سرعت اومد منو بلند کرد از رو زمین و انداخت رو شونش من:نه جونگ کوک غلط کردم گوه خورد هرچی به سمت اتاق نزدیک میشدم من ترسم بیشتر میشد کوک:میخوام امشب مال خودم شی (یا قمر بنی هاشم 😶) من:نه یهو دندوناشو گذاشت رو باسنم و باسنمو گاز گرفت محکم من:آیییییییییییییییی😲چرا گاز میگری وحشی کوک:خوشمزه ای من:خدایا نجاتم بده
رفتیم تو اتاق و منو پرت کرد رو تخت خودش اومد روم که زنگ زدن من:آه نجات(به خودت امید وار نباش الان میبندت به تخت میره میگه کار دارم و میاد دوباره😢😂🤣) کوک:هه فکر کردی الان فرشتت اومد نوچ تو امشب مال منی رفت یه تناب برداشت من:چیکار میکنی کوک:کاری میخوام بکنم من:ولی من هنوز آماده نیستم کوک:مهم نیست من:درد داره کوک:میدونم دستمو بست به دسته تخت پامم همینطور رفت سمت در
راز بقا(اینجارو اون مرده میگه)
دو موجود خاک برسر به جان هم افتادن گرگ گرسنه شکارش را پیدا کرده و اورا میکشد اون یکی دسته میزو گرفته ول نمیکنه اون یکی جونگ کوک پام کنده شد اون یکی همینه که هست بیا
اوه یههههه آی ام اسکری😨😂 اند عه امیزینگ (بریم سراغ ادامه)
از زورم استفاده کردم و با پا زدم تو پاش و ول کرد منم دوییدم دورخونه دنبالم کرد وحشی شده بود اینه چی فرض شده بود از رو مبل ها بالا میرفتم میومد اینور اونور یهو خوردم زمین برگشتم بعد میرفتم عقب جونگ کوکم چهار دیت و پا نشست کوک:نایکا من الان خیلی گشنمه😈 من:نه جونگ کوک نه گوه خوردم غلط کردم همینجوری میرفتم عقب که خوردم به دیوار چهار دست و پا وقتی دید دیگه نمی تونم در برم سرعتشو زیاد کرد و اومد جلو من:جججججججییییییییغغغغ😲😲 اومد جلو صورتم و دستشو گذاشت رو دهنم کوک:چرا داد میزنی خره😐 (اینجارو یه آهنگترسناک تو ذهنم گذاشتم😐😂🤣😂😂) بعد دستشو برداشت و اومد جلوتر بهم نگاه میکرد من:تو چرا خوناشام نشدی 😐 کوک:فکر کردی ازت میگذرم آره به همین آسونیا نیست رفت عقب پاشد با اون قدش(ببند فکتو کوکیم کجاش درازه😐😂🤣🤣) یهو با سرعت اومد منو بلند کرد از رو زمین و انداخت رو شونش من:نه جونگ کوک غلط کردم گوه خورد هرچی به سمت اتاق نزدیک میشدم من ترسم بیشتر میشد کوک:میخوام امشب مال خودم شی (یا قمر بنی هاشم 😶) من:نه یهو دندوناشو گذاشت رو باسنم و باسنمو گاز گرفت محکم من:آیییییییییییییییی😲چرا گاز میگری وحشی کوک:خوشمزه ای من:خدایا نجاتم بده
رفتیم تو اتاق و منو پرت کرد رو تخت خودش اومد روم که زنگ زدن من:آه نجات(به خودت امید وار نباش الان میبندت به تخت میره میگه کار دارم و میاد دوباره😢😂🤣) کوک:هه فکر کردی الان فرشتت اومد نوچ تو امشب مال منی رفت یه تناب برداشت من:چیکار میکنی کوک:کاری میخوام بکنم من:ولی من هنوز آماده نیستم کوک:مهم نیست من:درد داره کوک:میدونم دستمو بست به دسته تخت پامم همینطور رفت سمت در
۱۲.۷k
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.