فیک خانواده سانو p6
فیک خانواده سانو_p6
ات هم لپ مایکی رو کشید*
مایکی: خب ات اماده ای برای جنگ با تنجیکو؟
ات: ارهههه
۳ ساعت بعد*
تنجیکو و تومان همون محل قبل جمع شدن [این جنگ دوم تنجیکو و تومانه]
اول ات و تاکه میچی رفتن سراغ ران رو ریندو
ران چون یه دختر خوشگل مث ات رو دیده بود کپ کرده بود و نمیخواست بهش اسیب بزنه ولی ریندو اصا این حسو نداشت چون باید به قوانین تنجیکو احترام میزاشت
ات به سرعت برق روی ران و ریندو کراش زد😂😆*
اول ریندو رفت سراغ ات و از شکم گرفتش و تصادفی با س*نه های ات برخورد کرد [استغفرالله الان میفهمم قصد ریندو چی بوده🗿📿]
ریندو سرخ شد و ات سر ریندو داد کشید: پسرهههه باکاااااا فکککک کردییییی چوننننن دشمنمیییییی میتونییییی هررررر غلطییییی بخورییییی؟؟؟
ریندو: خفه شو [ سرخ در حد البالو*]
و سرشو پایین انداخت*
ران هم قهقه زد*
ایزانا: هوی ریندو چه غلطی میکنی؟ بدو استخونشو بشکن دیگه
مایکی تو ذهنش: این هیولا حتی به خواهرش هم رحم نمیکنه
ریندو رفت سراغ دست ات و دستشو گرفت و شکست
ات هم زد زیر گریه
مایکی تو ذهنش: میدونستممممم نبایددددد بیارمشششش
مایکی رفت یه لگد زد تو شکم ریندو و ران با اون چوبش [اسمش چی بود؟🗿😂]
زد تو سر مایکی*
ات با همون صورت خیس رفت یه مشت قوی به ران زد طوری که پرت شد رو زمین
همون لحضه هاکای با لگد رفت تو صورت ران
ات زانو هاش روی زمین بود
بعد ران که ات رو دوست داشت میخواست بزنتش که جلوی خودش رو گرفت
و ات فقط بهش زل زد
ات: چرااااا نمیزنیییی؟؟؟هانننن؟؟؟
ران: م.... ن....من...
ات: من چیییی؟؟؟
ات یه مشت زد تو صورت ران ولی همون موقع ریندو اومد و دفعش کرد
[خب به نظرتون بازم ادامش بدم یا روزمرگی خانواده رو بزارم؟]
[البته بعد جنگ یه فستیوال هم میرنااا خود دانید]
[پارت بعد لایک به ۱۱ برسه]
ات هم لپ مایکی رو کشید*
مایکی: خب ات اماده ای برای جنگ با تنجیکو؟
ات: ارهههه
۳ ساعت بعد*
تنجیکو و تومان همون محل قبل جمع شدن [این جنگ دوم تنجیکو و تومانه]
اول ات و تاکه میچی رفتن سراغ ران رو ریندو
ران چون یه دختر خوشگل مث ات رو دیده بود کپ کرده بود و نمیخواست بهش اسیب بزنه ولی ریندو اصا این حسو نداشت چون باید به قوانین تنجیکو احترام میزاشت
ات به سرعت برق روی ران و ریندو کراش زد😂😆*
اول ریندو رفت سراغ ات و از شکم گرفتش و تصادفی با س*نه های ات برخورد کرد [استغفرالله الان میفهمم قصد ریندو چی بوده🗿📿]
ریندو سرخ شد و ات سر ریندو داد کشید: پسرهههه باکاااااا فکککک کردییییی چوننننن دشمنمیییییی میتونییییی هررررر غلطییییی بخورییییی؟؟؟
ریندو: خفه شو [ سرخ در حد البالو*]
و سرشو پایین انداخت*
ران هم قهقه زد*
ایزانا: هوی ریندو چه غلطی میکنی؟ بدو استخونشو بشکن دیگه
مایکی تو ذهنش: این هیولا حتی به خواهرش هم رحم نمیکنه
ریندو رفت سراغ دست ات و دستشو گرفت و شکست
ات هم زد زیر گریه
مایکی تو ذهنش: میدونستممممم نبایددددد بیارمشششش
مایکی رفت یه لگد زد تو شکم ریندو و ران با اون چوبش [اسمش چی بود؟🗿😂]
زد تو سر مایکی*
ات با همون صورت خیس رفت یه مشت قوی به ران زد طوری که پرت شد رو زمین
همون لحضه هاکای با لگد رفت تو صورت ران
ات زانو هاش روی زمین بود
بعد ران که ات رو دوست داشت میخواست بزنتش که جلوی خودش رو گرفت
و ات فقط بهش زل زد
ات: چرااااا نمیزنیییی؟؟؟هانننن؟؟؟
ران: م.... ن....من...
ات: من چیییی؟؟؟
ات یه مشت زد تو صورت ران ولی همون موقع ریندو اومد و دفعش کرد
[خب به نظرتون بازم ادامش بدم یا روزمرگی خانواده رو بزارم؟]
[البته بعد جنگ یه فستیوال هم میرنااا خود دانید]
[پارت بعد لایک به ۱۱ برسه]
۷.۸k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.