رها
#رها
عصبی نگاهی بهم کرد و به سمتم اومد دستمو توی دستش گرفتم ومحکم فشارش دادم ازجام بلندم کرد باحرص گفتم:چیکار میکنی دیونه؟ولم کن دستم درد گرفت...
توجه ای بهم نکرد ومنو دنبال خودش کشید و به سمت اتاق بردم پرتم کردروی تخت که کمرم محکم باچوب تخت برخورد کرد درو محکم بهم زد و به سمتم اومد وعصبی دادکشید:به چه حقی دورو ور شروین میپلکی ؟؟هااا!!
به چه حقی میزاری دست بهت بزنه ازجام بلند شدم و به کمرم که به شدت درد میکرد محل ندادم وعصبی عین خودش دادزدم :ب توچه؟هااا بتوچه !!بابغض گفتم مگه برات مهمه اصلا؟هرکاری دلم بخواد میکنم دور هرکیم دلم میخواد میپلکم فهمیدی!!که محکم باپشت دست زد تو صورتم که شوری خونو تو دهنم حس کردم ،باچشای پراشک نگاهی بهش کردم وازاتاق خواستم بیرون برم که دستمو توی دستش گرفت وگفت:معذرت میخوام ...دست...وسط حرفش پریدم ودستمو باعصبانیت ازدستش بیرون کشیدمو گفتم:به من دست نزن دیگه حق نداری به من دست بزنی اشکام روی صورتم ریخت ودراتاقو باز کردم وازاتاق بیرون زدم رفتم تو اتاق مهان درو محکم پشت سرم بستم دستمو رو جای که زده بود گذاشتم و همونجا پشت درسر خوردم وشروع کردم به زار زدن ،به چه حقی منو زد باخودش چی فکر کرده که اینطوری بامن رفتار میکنه ،خواستم ازجام بلندشم که درد بدی توی کمرم پیچید ،ازجام بلند شدم و به سمت حموم رفتم دوش آبو باز کردم ورفتم زیرش وتا میتونستم گریه کردم ،بیحال ازحموم بیرون اومدم یه تیشرت لش تا روی رون پام پوشیدم ،کمرم خیلی درد میکرد نگاهی بهش کردم کامل کبود شده بود ،لبمم جر خورده بود دوباره سوزش اشکو تو چشام احساس کردم ولی سریع پسش زدم ،خواستم روی تخت بشینم که درد کمرم بیشتر شد ونتونستم خودمو کنترل کنم و جیغ بلندی کشیدم که در وحشیانه باز شد و طاها وارد اتاق شد به سمتم اومد ودستشو روی کمرم گذاشت و بانگرانی که ازش بعید بود گفت:حالت خوبه رها ؟؟
بهش محل ندادم وباحرص دستشو پس زدم وخواستم دوباره دراز بکشم که ازشدت درد گریه ام گرفت سریع دستشو روی کمرم گذاشت وتیشرتمو بالا زد باتعجب به کمرم خیره شد وتو چشام زل زدو با پشیمونی گفت:معذرت میخوام نمیدونستم اینطوری میشه که اشکام روی گونم ریخت ،محکم توی بغلش گرفتم که دستامو دور گردنش حلقه کردم وبغضم ترکید دستشو توی موهام کردوشروع کرد به نوازش کردن موهام سرشو توی گردنم کرد وبوسیدش باپشیمونی ونگرانی که تو صداش موج میزد گفت:میخوای بریم دکتر ؟
ازبقلش بیرون اومدم وآروم زیر لب گفتم:نه ،اشکام باشصتش پاک کرد وجاشو بوسید ،دستی به لب جرخوردم کشید که بادرد صورتمو عقب کشیدم .....
😗😗😗😗😗😗
عصبی نگاهی بهم کرد و به سمتم اومد دستمو توی دستش گرفتم ومحکم فشارش دادم ازجام بلندم کرد باحرص گفتم:چیکار میکنی دیونه؟ولم کن دستم درد گرفت...
توجه ای بهم نکرد ومنو دنبال خودش کشید و به سمت اتاق بردم پرتم کردروی تخت که کمرم محکم باچوب تخت برخورد کرد درو محکم بهم زد و به سمتم اومد وعصبی دادکشید:به چه حقی دورو ور شروین میپلکی ؟؟هااا!!
به چه حقی میزاری دست بهت بزنه ازجام بلند شدم و به کمرم که به شدت درد میکرد محل ندادم وعصبی عین خودش دادزدم :ب توچه؟هااا بتوچه !!بابغض گفتم مگه برات مهمه اصلا؟هرکاری دلم بخواد میکنم دور هرکیم دلم میخواد میپلکم فهمیدی!!که محکم باپشت دست زد تو صورتم که شوری خونو تو دهنم حس کردم ،باچشای پراشک نگاهی بهش کردم وازاتاق خواستم بیرون برم که دستمو توی دستش گرفت وگفت:معذرت میخوام ...دست...وسط حرفش پریدم ودستمو باعصبانیت ازدستش بیرون کشیدمو گفتم:به من دست نزن دیگه حق نداری به من دست بزنی اشکام روی صورتم ریخت ودراتاقو باز کردم وازاتاق بیرون زدم رفتم تو اتاق مهان درو محکم پشت سرم بستم دستمو رو جای که زده بود گذاشتم و همونجا پشت درسر خوردم وشروع کردم به زار زدن ،به چه حقی منو زد باخودش چی فکر کرده که اینطوری بامن رفتار میکنه ،خواستم ازجام بلندشم که درد بدی توی کمرم پیچید ،ازجام بلند شدم و به سمت حموم رفتم دوش آبو باز کردم ورفتم زیرش وتا میتونستم گریه کردم ،بیحال ازحموم بیرون اومدم یه تیشرت لش تا روی رون پام پوشیدم ،کمرم خیلی درد میکرد نگاهی بهش کردم کامل کبود شده بود ،لبمم جر خورده بود دوباره سوزش اشکو تو چشام احساس کردم ولی سریع پسش زدم ،خواستم روی تخت بشینم که درد کمرم بیشتر شد ونتونستم خودمو کنترل کنم و جیغ بلندی کشیدم که در وحشیانه باز شد و طاها وارد اتاق شد به سمتم اومد ودستشو روی کمرم گذاشت و بانگرانی که ازش بعید بود گفت:حالت خوبه رها ؟؟
بهش محل ندادم وباحرص دستشو پس زدم وخواستم دوباره دراز بکشم که ازشدت درد گریه ام گرفت سریع دستشو روی کمرم گذاشت وتیشرتمو بالا زد باتعجب به کمرم خیره شد وتو چشام زل زدو با پشیمونی گفت:معذرت میخوام نمیدونستم اینطوری میشه که اشکام روی گونم ریخت ،محکم توی بغلش گرفتم که دستامو دور گردنش حلقه کردم وبغضم ترکید دستشو توی موهام کردوشروع کرد به نوازش کردن موهام سرشو توی گردنم کرد وبوسیدش باپشیمونی ونگرانی که تو صداش موج میزد گفت:میخوای بریم دکتر ؟
ازبقلش بیرون اومدم وآروم زیر لب گفتم:نه ،اشکام باشصتش پاک کرد وجاشو بوسید ،دستی به لب جرخوردم کشید که بادرد صورتمو عقب کشیدم .....
😗😗😗😗😗😗
۳۷.۱k
۳۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.