8(بسم الله الرحمن الرحیم )
8(بسم الله الرحمن الرحیم )
رمان خانوم عاقامونم
ادامه حرف رو محکم گفتم
- ــــــــــــتم ...آقای ...؟؟؟
این ینی نمی خوام اسمتو بگم ... پ فامیلیتو بگو
راتین - مث اینکه فراموشی هم دارید .... اثرات پیریه؟
بی شعور کثافط شیطونه میگه با پا بزنم جا حساسه شا
-اولا من تا جایی که یادم میاد ن مهرداد ن خودتون اسم فامیلیتون رو عرض نکردین دوما وقتی راجب بیماریه من چیزی نمی دونین .... ازحار نظر نکنید
تقریبا این آخریا ولم صدام بالا رفته بود...
تو چشاش نگا کردم که رنگی ازتعجب گرفته بود ولی خیلی زود دوباره غرور جاشو گرفت ...سرم رو انداختم پایین ... گارسون اومد
گارسون - بــــــــــــــــه مهرداد خان ... خوبین ؟من برم به امیر بگم بیاد
امیر مدیر رستوران پیتزا امیر بود
مهرداد- هووووو سفارشامون و بگیر حداقل
گارسون- نگو که سفارشاتون چیز غیر سوخاریه
مهرداد - ههه ... نباو همون .... چهار تا سخاری
اینجا سخاریاش عالیه ...
امیر مدیر «رستوران» اومد
امیر - چطوی مهرداد ؟خوبی ؟چه عجب یه سر به ما زدی شما ...!!!
مهداد - داداش تیکه می ندازی ؟ما که همیشه اینجا پلاسیم
امیر - ههه ...اختیار داری داداشه
راتین - مهرداد من می خوام با خانوم یزدان پور صحبت کنم
حداقل یه نظری میپرسید غول چراغ
امیر - می خوایید برید بالا حرفاتونو بزتید
اومدم اعتراض کنم که تو جمع حرفشو بزنه که اینو گفت. راه افتاد به سمت بالا ...
راتین - خوبه داش امیر
هاااااااااا؟؟؟؟!!؟؟داشششششش امیییییر؟؟؟؟؟
ن ... دااااااش امیررررر؟؟؟؟!!!!؟
به حق چیزای ندیده
منم به عادت دیرینه سرمو عین حیوانی بسیار بسیار نجیب انداختم پایین و پش سرش راه افتادم ....نشستیم پشت یکی از دو میزی که اون بالا بود ... زیر چشی تیپش و پاییدم
راتین=(یه اور کت خاکی یه شلوار قهوه ای سوخته با یه تیشرت هم رنگ شلوارش ، من نمی فهمم این پسرا با دگمه های لباس مشکل دارن که نمی بندنش ، ولی از حق نگزریم این غول چراغ می خواست هم نم تونست دگمه هرو ببنده .... انقد که هیکلش عضله ای ...،. همون صفت غول چراغ براش خوبه .... مردشور ریختشو ببرن.... گاو... با یه کالج خاکی .... موهاشم مشخصه به زور رو بلا درستش کرده بود چون چن تا، تارش هی می ریخت تو صورتش ....)
راتین - اگه آنالیز کردنتون تموم شد .... در مورد کاری که داشتیم حرف بزنیم
با کمال پرویی یه دیقه دیگه نگاش کردم که آنالیزم کامل بشه ریلکس گفتم
-اهوووووم ... تقریبا تموم شد ... ولی چون علاقه ای ندارم که بیشتر به یه غول چراغ نگاه کنم ... از آنالیز کردن دس می کشم ... خب حرفتون ؟!!!؟؟
چشاش درشتش دو درجه درشت تر شده بود ولی بعد چن ثانیع .... به حالت اول برگشت ...
ی پوزخند زد و گف
راتین - آهان حرفم ... مهرداد در مورد ازدواج صوری حرفایی می زد ... و من می خوام الان شرایط اون و بدونم ....
این مهرداد خر که هیچی بش نگفته که .،.. واااای
- چه شرایطی ...؟این مث یه بازی مسخره که هیچ چیزش مشخص نیس می مونه ...!!!من میخوام دندون پزشکی بخونم که اینم۶سال طول می کشه ...
راتین - ینی ما باید شیش سال باهم زندگی کنیم؟؟؟... این امکان نداره .... من نمی تونم این مدت و صب کنم
- منم نگفتم ۶سال ... من میخوام به مدت ۲۴ماه ینی دوسال با هم به صورت خواهــــــــر بـــرادریـــــــی ازدواج کنیم و همخونه باشیم ....
رو خواهر برادری صدامو بلند تر کردم
راتین - جوری میگی خواهر برادری .... انگار(به سرتا پام نگا کرد)چه تهفه ای هستی!!! ... صد تا بهتر از تو اونجا ریخته
بیشعور ... کثافططططططططط .... بزقالههههههه .... اومدم بش یچی بگم که گارسون اومد و سفارشارو گذاشت ... منم می دونستم هر چی بیشتر جواب بدم خودمو بیشتر خسته می کنم ادامه ندادم ...
ای بترکی بیس دیقس بدون حرف داره .... غذاشو کوفت میکنه.... غول ... کامیون ..،. تریلی .... من احساس می کنم قبل اون ماجرای متلک و چمن و اینا .... اینو یه جا دیدم ... واااای ،... یکی منو بگیره الان پخش زمین می شم ..... جون من نباشه ... جون شمام نباشه ولی مرگتون باشه ... شبیه یخچال ساید بای ساید می مونه ... اون پنج تا دگمه ی بالا رم که وا گذاشته انگار درشه او جیب پایین اور کتش هم اب سرد کنشه ... ولی اگه منحرفی کار کنیم ... یه جا دیگش اب سرد کنه که مطعلق به خودشه به لباسش نیس .... خخ ... وای من چقد بی حیا شدم ٔ....نچ نچ به وجی(وجدان) بگم روم کار کنه ...
دیدم همینجوری بگزره اون پرستیژشو از پهنا تو دهلیز چپش می کنم ... یه اس زدم به لیشام که بیاد بالا .... چون میز ما دو تا صندلی دیگه داش .... ینی چهار نفره یه میزدیگه هم کنارش مث میز ما ....اومدن بالا من که غذام تموم شده بود .... برا مهردادم همین طور ....نشستن بقلمون
مهرداد - خبببب ...
- خب ؟
مهرداد- خو یه حرفی بزنید دیگه ...
بچه ها ببخشین تبل
رمان خانوم عاقامونم
ادامه حرف رو محکم گفتم
- ــــــــــــتم ...آقای ...؟؟؟
این ینی نمی خوام اسمتو بگم ... پ فامیلیتو بگو
راتین - مث اینکه فراموشی هم دارید .... اثرات پیریه؟
بی شعور کثافط شیطونه میگه با پا بزنم جا حساسه شا
-اولا من تا جایی که یادم میاد ن مهرداد ن خودتون اسم فامیلیتون رو عرض نکردین دوما وقتی راجب بیماریه من چیزی نمی دونین .... ازحار نظر نکنید
تقریبا این آخریا ولم صدام بالا رفته بود...
تو چشاش نگا کردم که رنگی ازتعجب گرفته بود ولی خیلی زود دوباره غرور جاشو گرفت ...سرم رو انداختم پایین ... گارسون اومد
گارسون - بــــــــــــــــه مهرداد خان ... خوبین ؟من برم به امیر بگم بیاد
امیر مدیر رستوران پیتزا امیر بود
مهرداد- هووووو سفارشامون و بگیر حداقل
گارسون- نگو که سفارشاتون چیز غیر سوخاریه
مهرداد - ههه ... نباو همون .... چهار تا سخاری
اینجا سخاریاش عالیه ...
امیر مدیر «رستوران» اومد
امیر - چطوی مهرداد ؟خوبی ؟چه عجب یه سر به ما زدی شما ...!!!
مهداد - داداش تیکه می ندازی ؟ما که همیشه اینجا پلاسیم
امیر - ههه ...اختیار داری داداشه
راتین - مهرداد من می خوام با خانوم یزدان پور صحبت کنم
حداقل یه نظری میپرسید غول چراغ
امیر - می خوایید برید بالا حرفاتونو بزتید
اومدم اعتراض کنم که تو جمع حرفشو بزنه که اینو گفت. راه افتاد به سمت بالا ...
راتین - خوبه داش امیر
هاااااااااا؟؟؟؟!!؟؟داشششششش امیییییر؟؟؟؟؟
ن ... دااااااش امیررررر؟؟؟؟!!!!؟
به حق چیزای ندیده
منم به عادت دیرینه سرمو عین حیوانی بسیار بسیار نجیب انداختم پایین و پش سرش راه افتادم ....نشستیم پشت یکی از دو میزی که اون بالا بود ... زیر چشی تیپش و پاییدم
راتین=(یه اور کت خاکی یه شلوار قهوه ای سوخته با یه تیشرت هم رنگ شلوارش ، من نمی فهمم این پسرا با دگمه های لباس مشکل دارن که نمی بندنش ، ولی از حق نگزریم این غول چراغ می خواست هم نم تونست دگمه هرو ببنده .... انقد که هیکلش عضله ای ...،. همون صفت غول چراغ براش خوبه .... مردشور ریختشو ببرن.... گاو... با یه کالج خاکی .... موهاشم مشخصه به زور رو بلا درستش کرده بود چون چن تا، تارش هی می ریخت تو صورتش ....)
راتین - اگه آنالیز کردنتون تموم شد .... در مورد کاری که داشتیم حرف بزنیم
با کمال پرویی یه دیقه دیگه نگاش کردم که آنالیزم کامل بشه ریلکس گفتم
-اهوووووم ... تقریبا تموم شد ... ولی چون علاقه ای ندارم که بیشتر به یه غول چراغ نگاه کنم ... از آنالیز کردن دس می کشم ... خب حرفتون ؟!!!؟؟
چشاش درشتش دو درجه درشت تر شده بود ولی بعد چن ثانیع .... به حالت اول برگشت ...
ی پوزخند زد و گف
راتین - آهان حرفم ... مهرداد در مورد ازدواج صوری حرفایی می زد ... و من می خوام الان شرایط اون و بدونم ....
این مهرداد خر که هیچی بش نگفته که .،.. واااای
- چه شرایطی ...؟این مث یه بازی مسخره که هیچ چیزش مشخص نیس می مونه ...!!!من میخوام دندون پزشکی بخونم که اینم۶سال طول می کشه ...
راتین - ینی ما باید شیش سال باهم زندگی کنیم؟؟؟... این امکان نداره .... من نمی تونم این مدت و صب کنم
- منم نگفتم ۶سال ... من میخوام به مدت ۲۴ماه ینی دوسال با هم به صورت خواهــــــــر بـــرادریـــــــی ازدواج کنیم و همخونه باشیم ....
رو خواهر برادری صدامو بلند تر کردم
راتین - جوری میگی خواهر برادری .... انگار(به سرتا پام نگا کرد)چه تهفه ای هستی!!! ... صد تا بهتر از تو اونجا ریخته
بیشعور ... کثافططططططططط .... بزقالههههههه .... اومدم بش یچی بگم که گارسون اومد و سفارشارو گذاشت ... منم می دونستم هر چی بیشتر جواب بدم خودمو بیشتر خسته می کنم ادامه ندادم ...
ای بترکی بیس دیقس بدون حرف داره .... غذاشو کوفت میکنه.... غول ... کامیون ..،. تریلی .... من احساس می کنم قبل اون ماجرای متلک و چمن و اینا .... اینو یه جا دیدم ... واااای ،... یکی منو بگیره الان پخش زمین می شم ..... جون من نباشه ... جون شمام نباشه ولی مرگتون باشه ... شبیه یخچال ساید بای ساید می مونه ... اون پنج تا دگمه ی بالا رم که وا گذاشته انگار درشه او جیب پایین اور کتش هم اب سرد کنشه ... ولی اگه منحرفی کار کنیم ... یه جا دیگش اب سرد کنه که مطعلق به خودشه به لباسش نیس .... خخ ... وای من چقد بی حیا شدم ٔ....نچ نچ به وجی(وجدان) بگم روم کار کنه ...
دیدم همینجوری بگزره اون پرستیژشو از پهنا تو دهلیز چپش می کنم ... یه اس زدم به لیشام که بیاد بالا .... چون میز ما دو تا صندلی دیگه داش .... ینی چهار نفره یه میزدیگه هم کنارش مث میز ما ....اومدن بالا من که غذام تموم شده بود .... برا مهردادم همین طور ....نشستن بقلمون
مهرداد - خبببب ...
- خب ؟
مهرداد- خو یه حرفی بزنید دیگه ...
بچه ها ببخشین تبل
۱۸.۰k
۱۱ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.