عاشقانه
قلمم حوصله كن سخت پريشان شدهام
راوى قصهى دلتنگى و هجران شدهام
قلمم اشک من و جوهر تو میگويد
شاعرى خسته و درمانده و حيران شدهام
قلمم گوشهى آن دفتر شعرم بنويس
كه پر از هقهق و افسرده و گريان شدهام
قلمم خستهام انگار خودت میدانى
موج سرگشتهام و بستر طوفان شدهام
قلمم شعر كه نه حرف دلم روى زبان
تو به رقص آمده من صاحب ديوان شدهام
قلمم مانده در اين غربت تنهايى خويش
گويى آوارهترين شاعر دوران شدهام
فصل زمستان و هوا مستعد عاشقى است
قلمم حوصله كن شاعر باران شدهام
راوى قصهى دلتنگى و هجران شدهام
قلمم اشک من و جوهر تو میگويد
شاعرى خسته و درمانده و حيران شدهام
قلمم گوشهى آن دفتر شعرم بنويس
كه پر از هقهق و افسرده و گريان شدهام
قلمم خستهام انگار خودت میدانى
موج سرگشتهام و بستر طوفان شدهام
قلمم شعر كه نه حرف دلم روى زبان
تو به رقص آمده من صاحب ديوان شدهام
قلمم مانده در اين غربت تنهايى خويش
گويى آوارهترين شاعر دوران شدهام
فصل زمستان و هوا مستعد عاشقى است
قلمم حوصله كن شاعر باران شدهام
۸.۷k
۰۹ دی ۱۴۰۱