پادشاه و ملکه پارت 10
جیسو
خاب وحشت ناکی میدیدم که یهو پاشدم ترسیده بودم جینو دیدم که خابیده بود
وخیلی میترسیدم که یکاریم کنن یه پتوی خیلی نازک توی کلبه بدد درش اوردم و روی خودم و جین انداختم و سفت جین گرفته بود صدا های عجیبی میومد که کلن رفتم نزدیکشن خیلی بهش چسبیده بودم
جین
نخوابیده بودم خودمو به خواب زده بودم که جیسو نزدیک و نزدیک تر شده بود بهم فکر های منحرفانه ی به سرم میزد رو به جیسو نبودم که جیسو یهو بغلک کرد حس عجیبی بهم دست داد که از فکر منحرفانه هم گذشته بود
یهو یه جیغی از جیسو شنیدم که میگفت وای شکمم چون شب دوم بود توی کلبه بودیم خوب شده بودم میتونستم سرپا وایسم ولی خیلیم درد داشت
که جیسو گفت وای شکمم و به خودش می پیچید
جیسو
خیلی شکمم درد میکرد چون اول شب خیلی سردم بود
و مریز شده بودم نمی خواستم به روم بیاورم که کلی اتسه میکردم
خیلی خیلی سردم بود سرم درد میکرد و سر گیجه داشتم
جین
نمی دونستم دخترا هم انقدر نازکن عاشق اتسه های جیسو شده بودم که خندم گرفته بود که جیسو پاشد و گفت خوب شدی که چشم تو چشم شده بودیم باصدای خنده اره نترس بیب
جیسو همجام سرخ شده بود
تا پارت بعد 😍
خاب وحشت ناکی میدیدم که یهو پاشدم ترسیده بودم جینو دیدم که خابیده بود
وخیلی میترسیدم که یکاریم کنن یه پتوی خیلی نازک توی کلبه بدد درش اوردم و روی خودم و جین انداختم و سفت جین گرفته بود صدا های عجیبی میومد که کلن رفتم نزدیکشن خیلی بهش چسبیده بودم
جین
نخوابیده بودم خودمو به خواب زده بودم که جیسو نزدیک و نزدیک تر شده بود بهم فکر های منحرفانه ی به سرم میزد رو به جیسو نبودم که جیسو یهو بغلک کرد حس عجیبی بهم دست داد که از فکر منحرفانه هم گذشته بود
یهو یه جیغی از جیسو شنیدم که میگفت وای شکمم چون شب دوم بود توی کلبه بودیم خوب شده بودم میتونستم سرپا وایسم ولی خیلیم درد داشت
که جیسو گفت وای شکمم و به خودش می پیچید
جیسو
خیلی شکمم درد میکرد چون اول شب خیلی سردم بود
و مریز شده بودم نمی خواستم به روم بیاورم که کلی اتسه میکردم
خیلی خیلی سردم بود سرم درد میکرد و سر گیجه داشتم
جین
نمی دونستم دخترا هم انقدر نازکن عاشق اتسه های جیسو شده بودم که خندم گرفته بود که جیسو پاشد و گفت خوب شدی که چشم تو چشم شده بودیم باصدای خنده اره نترس بیب
جیسو همجام سرخ شده بود
تا پارت بعد 😍
۱۴.۶k
۲۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.