وقت آن شد که دلم را بگذارم بروم

وقت آن شد که دلم را بِگُذارم بروم
با تو او را تک و تنها بگذارم بروم

به کجا می‌شود از معرکه‌ی عشق گریخت؟
گیرم امروز از اینجا بگذارم بروم

سرنوشت منِ مجنون هم از اول این بود
سرِ دیوانه به صحرا بگذارم بروم

با عبورِ قلم و لرزش دستم چه کنم؟
فرض کن روی دلم پا بگذارم بروم

از تمنای لبت با عطشی آمده‌ام
قایقم را لب دریا بگذارم بروم

سال‌ها گوشه‌ی چشم تو بلاتکلیفم
یا بفرما نظری، یا بگذارم بروم!

من تو را با خودِ زیبای تو در آینه‌ات
بهتر آن است که تنها بگذارم بروم

همه‌ی سهم من از عشق همین شد که گلی
گوشه‌ی خاطره‌ات جا بگذارم بروم...

#قاسم_صرافان
دیدگاه ها (۱)

کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشیکسی که داده مرا از خو...

ز من از غمِ جدایی، اثری نمانده بی‌توبه شب سیاهِ هجران سحری ن...

ببار باران ببار امشب دلم تنگ استببار باران ببار این دل بد آه...

زندگی در کوله بارش، تا بخواهی زخم بوداین میان امّا به قدر سو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط