عشق در نگاه اول پارت 12
(ممنون برام لایک و کامنت گذاشتین بوس بهتون)
کوک ویو
همینجوری نشسته بودیم که صدای ته اومد با رزا که داشت گریه میکرد به ات گفتم خودشو به خواب بزنه و اون همین کار رو کرد ته رزا وارد اتاق شدن ته داد زد چه اتفاقی افتاده
کوک: با لحن مثلا ترس گفتم. بعد از اینکه شما رفتین پاشدم رفتم دستشویی وقتی برگشتم دیدم ات نفس نمیکشه زود به دکتر گفتم الان تازه بهتر شده ته باگریه اومد کنار ات و بغلش کرد
ته: خواهش میکنم زود بیدار شو خواهش میکنم ات
ات: من بیدارم اسکول
کوک:😂😂😂😂
ته: اینجا چه خبره
کوک:سوپرایز ات بیدار شده
ته: بیدار شدی زود ات بغل کردم و دور خودم چرخوندم باورم نمیشه خواهر قشنگم بهوش اومده عاشقتم ات
ات: بزارم زمین دارم خفه میشم
ته: گاو چرا بهم نگفتی ات بهوش اومده
کوک: یا سوپرایز بود
داشتن همینجوری باهم بحث میکردن که رزا اومد
رزا: ات عزیزم شروع به گریه کردن واقعا بیدار شدی میدونی چقد دلم واسه صدات تنگ شده قربونت بشم
ات: رزا جونم گریه نکن عزیزم
رزا : باشه گریه نمیکنم
یک هفته بعد
ات ویو
امروز میخواستم مرخص بشم ته و رزا پیشم بودن دیدم دارن باهم صحبت میکن
ته ویو
خب رزا بیا یبار نقشمون رو مرور کنیم میریم پیش ات تو میگی وای من ی سفارش نقاشی دارم باید برم بعد که تو رفتی منم میگم تو شرکت ی کاری برام پیش اومده باید برم ات تنها میمونه و تنها راهش چیه
رزا: کوک
ته :آفرین
رزا: ولی ته کوک نامزد داره همون لونا
ته: کوک اونو اصلا دوست نداره خودش بهم میگفت تاحالا یبارم بوسش نکردم
رزا: حق با توعه بزن بریم
ات ویو
نشسته بودم رو صندلی که ته و رزا اومدن
رزا : ای وای ات منو ببخش باید برم ی سفارش نقاشی دارم
ات :باشه عزیزم برو اشکال نداره
رزا: ممنون دوست دارم بای
ته: ات من باید برم تلفنم زنگ زد شرکت بود گفت کار پیش اومده باید برم
ات: باشه برو
ته: ممنون
ته ویو
از بیمارستان اومدم بیرون کوک توماشین آماده بود بدوبدو به سمتش رفتم وبهش گفتم الان وقتشه کوک از ماشین پیاده شد ی پیراهن مشکی با ی شلوار مشکی پوشیده بود ی عینکم زده بود
ته: خوشتیپ شدی بدو برو
کوک: ممنون من رفتم
ته: برو بای
کوک: بای
کوک ویو
همین که وارد بیمارستان شدم همه نگاهم کردن الان سه ساله دارم به این بیمارستان میام تا الان خیلیا بهم پیشنهاد دادن ولی من گفتم نچ فقط ات به سمت اتاق ات رفتم اتاقش رو باز کردم و دیدم رو تخت دراز کشیده رفتم کنارش نگاهشو به من داد بهش گفتم ات پاشو داریم میریم با خوشحالی گفت واقعا گفتم آره ی لبخند زدم بهش لباس هاشو پوشید و رفتیم سوار ماشین شدیم تو راه گفت داریم کجا میریم بهش گفتم خونه مجردی من خیلی تعجب کرد بعد گفت برای چی
گفتم میخوام ازت مراقبت کنم
ات: چرا میخوای ازم مراقبت کنی
کوک هیچ جوابی نداد تا خونه وقتی رسیدن خونه کوک به ات گفت پیاده شه ات هم پیاده شد رفتن وارد خونه شدن
کوک: بهم گفتی چرا میخوام ازت مراقبت کنم چون دوست دارم بعد این حرفم زود لبش رو بوسیدم به سینه هام میزد که برم عقب ولی بهش گوش نمیدادم و بدتر ادامه میدادم
دوستون دارم امیدوارم خوشتون اومده باشه
شرط
۵ تا لایک
۵ تا کامنت
کوک ویو
همینجوری نشسته بودیم که صدای ته اومد با رزا که داشت گریه میکرد به ات گفتم خودشو به خواب بزنه و اون همین کار رو کرد ته رزا وارد اتاق شدن ته داد زد چه اتفاقی افتاده
کوک: با لحن مثلا ترس گفتم. بعد از اینکه شما رفتین پاشدم رفتم دستشویی وقتی برگشتم دیدم ات نفس نمیکشه زود به دکتر گفتم الان تازه بهتر شده ته باگریه اومد کنار ات و بغلش کرد
ته: خواهش میکنم زود بیدار شو خواهش میکنم ات
ات: من بیدارم اسکول
کوک:😂😂😂😂
ته: اینجا چه خبره
کوک:سوپرایز ات بیدار شده
ته: بیدار شدی زود ات بغل کردم و دور خودم چرخوندم باورم نمیشه خواهر قشنگم بهوش اومده عاشقتم ات
ات: بزارم زمین دارم خفه میشم
ته: گاو چرا بهم نگفتی ات بهوش اومده
کوک: یا سوپرایز بود
داشتن همینجوری باهم بحث میکردن که رزا اومد
رزا: ات عزیزم شروع به گریه کردن واقعا بیدار شدی میدونی چقد دلم واسه صدات تنگ شده قربونت بشم
ات: رزا جونم گریه نکن عزیزم
رزا : باشه گریه نمیکنم
یک هفته بعد
ات ویو
امروز میخواستم مرخص بشم ته و رزا پیشم بودن دیدم دارن باهم صحبت میکن
ته ویو
خب رزا بیا یبار نقشمون رو مرور کنیم میریم پیش ات تو میگی وای من ی سفارش نقاشی دارم باید برم بعد که تو رفتی منم میگم تو شرکت ی کاری برام پیش اومده باید برم ات تنها میمونه و تنها راهش چیه
رزا: کوک
ته :آفرین
رزا: ولی ته کوک نامزد داره همون لونا
ته: کوک اونو اصلا دوست نداره خودش بهم میگفت تاحالا یبارم بوسش نکردم
رزا: حق با توعه بزن بریم
ات ویو
نشسته بودم رو صندلی که ته و رزا اومدن
رزا : ای وای ات منو ببخش باید برم ی سفارش نقاشی دارم
ات :باشه عزیزم برو اشکال نداره
رزا: ممنون دوست دارم بای
ته: ات من باید برم تلفنم زنگ زد شرکت بود گفت کار پیش اومده باید برم
ات: باشه برو
ته: ممنون
ته ویو
از بیمارستان اومدم بیرون کوک توماشین آماده بود بدوبدو به سمتش رفتم وبهش گفتم الان وقتشه کوک از ماشین پیاده شد ی پیراهن مشکی با ی شلوار مشکی پوشیده بود ی عینکم زده بود
ته: خوشتیپ شدی بدو برو
کوک: ممنون من رفتم
ته: برو بای
کوک: بای
کوک ویو
همین که وارد بیمارستان شدم همه نگاهم کردن الان سه ساله دارم به این بیمارستان میام تا الان خیلیا بهم پیشنهاد دادن ولی من گفتم نچ فقط ات به سمت اتاق ات رفتم اتاقش رو باز کردم و دیدم رو تخت دراز کشیده رفتم کنارش نگاهشو به من داد بهش گفتم ات پاشو داریم میریم با خوشحالی گفت واقعا گفتم آره ی لبخند زدم بهش لباس هاشو پوشید و رفتیم سوار ماشین شدیم تو راه گفت داریم کجا میریم بهش گفتم خونه مجردی من خیلی تعجب کرد بعد گفت برای چی
گفتم میخوام ازت مراقبت کنم
ات: چرا میخوای ازم مراقبت کنی
کوک هیچ جوابی نداد تا خونه وقتی رسیدن خونه کوک به ات گفت پیاده شه ات هم پیاده شد رفتن وارد خونه شدن
کوک: بهم گفتی چرا میخوام ازت مراقبت کنم چون دوست دارم بعد این حرفم زود لبش رو بوسیدم به سینه هام میزد که برم عقب ولی بهش گوش نمیدادم و بدتر ادامه میدادم
دوستون دارم امیدوارم خوشتون اومده باشه
شرط
۵ تا لایک
۵ تا کامنت
۱۱.۴k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.