صبح اولین رابطه...
#استری_کیدز #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #سناریو #فیکشن
چشماتو باز کردی، چند باری پلک زدی تا بتونی به نوری که خورشید وارد اتاقتون کرده بود عادت کنی. نگاهی به خودت انداختی،برهنه بودی و یک پتو سفید تا سینه هات رو پوشونده بود.
فلیکس از پشت محکم بغلت کرده بود، حس دستاش روی کمر لختت حتی الان که خواب بود تحریکت میکرد و حس خوبی بهت میداد.
همونطور که توی بغلش قفلت کرده بود کمی چرخیدی، طوری که حالا چهره فرشته مانندش در کمترین فاصله ازت قرار داشت. موهای بلندش که کمی صورتش ریخته بود رو کنار زدی و با لبخند برای چند دقیقه بهش خیره موندی. اون پسر زیادی زیبا و ناز بود! هر چند که این توصیف کاملا با اتفاقات دیشب ناهماهنگ بود... با به یاد آوردن کار های دیشبتون خنده ریزی کردی و آهسته لب زدی.
× از دست تو لی فلیکس... انقدر خواستنی هستی که باعث شدی اولین رابطمو توی ۱۸ سالگی تجربه کنم!
مکثی کردی و دستتو آهسته روی صورت سفید و ظریفش حرکت دادی.
× هر چند که،فکر کنم به لذتش می ارزید...
همونطور که دستاش کمرتو گرفته بودن چرخیدی پشت بهش شدی. دستاشو گرفتی و تلاش کردی که آهسته از دور خودت بازشون کنی تا بتونی از روی تخت بلند شی؛ اما اون حلقه دستاشو محکم تر و جسمتو به بدن ورزیدش چسبوند.
÷ دیشب سخت کار کردی بیبی گرل؛ بیا امروز یکن استراحت کنیم.
با چشمای بسته و صدای عمیق و کلفتش گفت.
لبخندی زدی و آهسته سرتو تکون دادی. کمی بدنتو روی تخت پایین کشیدی و چشماتو آهسته بستی. فلیکس راست میگفت؛شما دیشب تا صبح سخت کار کردین و خب شاید الان باید در آغوش هم به خواب چند ساعته میرفتین...
چشماتو باز کردی، چند باری پلک زدی تا بتونی به نوری که خورشید وارد اتاقتون کرده بود عادت کنی. نگاهی به خودت انداختی،برهنه بودی و یک پتو سفید تا سینه هات رو پوشونده بود.
فلیکس از پشت محکم بغلت کرده بود، حس دستاش روی کمر لختت حتی الان که خواب بود تحریکت میکرد و حس خوبی بهت میداد.
همونطور که توی بغلش قفلت کرده بود کمی چرخیدی، طوری که حالا چهره فرشته مانندش در کمترین فاصله ازت قرار داشت. موهای بلندش که کمی صورتش ریخته بود رو کنار زدی و با لبخند برای چند دقیقه بهش خیره موندی. اون پسر زیادی زیبا و ناز بود! هر چند که این توصیف کاملا با اتفاقات دیشب ناهماهنگ بود... با به یاد آوردن کار های دیشبتون خنده ریزی کردی و آهسته لب زدی.
× از دست تو لی فلیکس... انقدر خواستنی هستی که باعث شدی اولین رابطمو توی ۱۸ سالگی تجربه کنم!
مکثی کردی و دستتو آهسته روی صورت سفید و ظریفش حرکت دادی.
× هر چند که،فکر کنم به لذتش می ارزید...
همونطور که دستاش کمرتو گرفته بودن چرخیدی پشت بهش شدی. دستاشو گرفتی و تلاش کردی که آهسته از دور خودت بازشون کنی تا بتونی از روی تخت بلند شی؛ اما اون حلقه دستاشو محکم تر و جسمتو به بدن ورزیدش چسبوند.
÷ دیشب سخت کار کردی بیبی گرل؛ بیا امروز یکن استراحت کنیم.
با چشمای بسته و صدای عمیق و کلفتش گفت.
لبخندی زدی و آهسته سرتو تکون دادی. کمی بدنتو روی تخت پایین کشیدی و چشماتو آهسته بستی. فلیکس راست میگفت؛شما دیشب تا صبح سخت کار کردین و خب شاید الان باید در آغوش هم به خواب چند ساعته میرفتین...
۴۰.۰k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.