ایستاده امـ
ایستادهامـ
بیآنڪه در انتظار ِ مهربانیات قدمـ از قدمـ بردارمـ
ایستادهامـ
و بهـ گمانمـ آنانـ ڪهـ رفتهاند بیشتر مرا بهـ یاد دارند
در این هیاهوی ِ گیج
تو را تقسیمـ میڪنمـ با صدایی ڪهـ در من میجوشد
هوایی ڪهـ در من نفس میڪشد
اسمی ڪهـ در رگهایمـ بهـ عصیانـ فریاد میزند
تو را تقسیمـ میڪنمـ
با ثانیههایی ڪهـ از راه میرسند و آرامـ، آرامـ میمیرانند
آنانـ ڪهـ نرفتهاند نهـ تو را میبینند
نهـ تو را میشنوند
سایهای میشوی تن داده بهـ سڪوت
چهڪس از ما ، از دیوار سخت لحظهها گذشته است ؟ ༉
خوشا گریزگاهی جستن ، به قدرِ یڪ نفس
#برایتوڪهاینحوالیپرسهمیزنیᥫ᭡
بیآنڪه در انتظار ِ مهربانیات قدمـ از قدمـ بردارمـ
ایستادهامـ
و بهـ گمانمـ آنانـ ڪهـ رفتهاند بیشتر مرا بهـ یاد دارند
در این هیاهوی ِ گیج
تو را تقسیمـ میڪنمـ با صدایی ڪهـ در من میجوشد
هوایی ڪهـ در من نفس میڪشد
اسمی ڪهـ در رگهایمـ بهـ عصیانـ فریاد میزند
تو را تقسیمـ میڪنمـ
با ثانیههایی ڪهـ از راه میرسند و آرامـ، آرامـ میمیرانند
آنانـ ڪهـ نرفتهاند نهـ تو را میبینند
نهـ تو را میشنوند
سایهای میشوی تن داده بهـ سڪوت
چهڪس از ما ، از دیوار سخت لحظهها گذشته است ؟ ༉
خوشا گریزگاهی جستن ، به قدرِ یڪ نفس
#برایتوڪهاینحوالیپرسهمیزنیᥫ᭡
۲۱.۸k
۳۰ دی ۱۴۰۲