ترکش خاطرات
#ترکش_خاطرات
#پارت_24
𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃
(از زبون برسام)
داشتن بیتا رو یه اتاق عمل میبردن ، شاید این آخرین باری بود که میدیدمش ؛ ولی خودش چیزی از حرفای دکتر نمیدونست ....
•••
(از زبون ندا)
ساعت ۱۱ بود ، تصمیم گرفته بودم که نرم ، فرداش هم میخاستم استعفا بنویسم و خودمو از این مسئله واسه همیشه نجات بدم ؛
یکم گذشت ... قرار بود این فقط یه نقش موقتی باشه ، ولی دیگه نمیشد کاریش کرد ...
اون موقع اختیارم دست خودم نبود ، سریع آماده شدم ، سوئیچ ماشین نیما رو برداشتم و رفتم سمت شرکت ...
رسیدم ، کلید زاپاس شرکت که دستم بود رو برداشتم و درو باز کردم ؛
رفتم بالا ، کسیو ندیدم ،
_آقای رستگار؟...مهرداد؟
مهرداد از پشت سرم ظاهر شد : سلام
_ترسیدددم
مهرداد : چرا اومدی ؟
_خودتون گفتین
مهرداد : پس دوسم داری !
_منظورتون ازین کارا چیه ؟ من دیگه واقعن خودمم نمیفهمم دارم چیکار میکنم ...!
مهرداد : عاشق شدی ؟
_از من چی میخوای ؟
مهرداد : همراهم میای خونه ی من ؟
_راجب من چی فکر کردید آقای رستگار ....
•••
(از زبون برسام)
عملش تموم شد ، بچه سالم بود ولی نمیتونستم الان ببینمش ، بعد از عمل همچنان بیتا توی بخش مراقبت های ویژه بود...
نشستم و توی فکر رفتم که ...
به مناسبت یلدا 🍉❤️
#پارت_24
𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃
(از زبون برسام)
داشتن بیتا رو یه اتاق عمل میبردن ، شاید این آخرین باری بود که میدیدمش ؛ ولی خودش چیزی از حرفای دکتر نمیدونست ....
•••
(از زبون ندا)
ساعت ۱۱ بود ، تصمیم گرفته بودم که نرم ، فرداش هم میخاستم استعفا بنویسم و خودمو از این مسئله واسه همیشه نجات بدم ؛
یکم گذشت ... قرار بود این فقط یه نقش موقتی باشه ، ولی دیگه نمیشد کاریش کرد ...
اون موقع اختیارم دست خودم نبود ، سریع آماده شدم ، سوئیچ ماشین نیما رو برداشتم و رفتم سمت شرکت ...
رسیدم ، کلید زاپاس شرکت که دستم بود رو برداشتم و درو باز کردم ؛
رفتم بالا ، کسیو ندیدم ،
_آقای رستگار؟...مهرداد؟
مهرداد از پشت سرم ظاهر شد : سلام
_ترسیدددم
مهرداد : چرا اومدی ؟
_خودتون گفتین
مهرداد : پس دوسم داری !
_منظورتون ازین کارا چیه ؟ من دیگه واقعن خودمم نمیفهمم دارم چیکار میکنم ...!
مهرداد : عاشق شدی ؟
_از من چی میخوای ؟
مهرداد : همراهم میای خونه ی من ؟
_راجب من چی فکر کردید آقای رستگار ....
•••
(از زبون برسام)
عملش تموم شد ، بچه سالم بود ولی نمیتونستم الان ببینمش ، بعد از عمل همچنان بیتا توی بخش مراقبت های ویژه بود...
نشستم و توی فکر رفتم که ...
به مناسبت یلدا 🍉❤️
۳۵۴
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.