امشب به اندازه ی یک شهر غریبم، گویی تورا نزدیک میبینم اما
امشب به اندازه ی یک شهر غریبم، گویی تورا نزدیک میبینم اما دستهایم به تو نمیرسند ، چشمان بیگناهت لحظه ای از جلوی چشمانم کناره نمیروند ، تو معصوم بودی همچون پدرت که خیلی آرام جان سپرد، ومادرت که صبر کرد ، دخترانش را بزرگ کرد و حتی یکبار کسی یک تارمویشان را ندید ، خداوند بنده های خوبش را دوست میدارد....سمیه جان آرام بخواب که ما برایت اشک ریختیم و دعا کردیم که خدا به مادرت صبر دهد.
۱.۴k
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.