درد مشترک
#درد_مشترک
دریک کوپه بودیم ، در حال بازگشت به سمت شهر قم . یک نفر روحانی ، دو دانشجو که سریع رفته بودند دو تخت بالای کوپه را گرفته بودند ، یک پیرمرد پاکستانی که تقریبا زبان فارسی را اصلا بلد نبود و دو جوان بالا برای صدا زدنش به او میگفتند« راجو » ، یک پیرمرد از اهالی یاسوج و من.
پیرمرد یاسوجی خیلی ناراحت بود که چرا پیرمرد پاکستانی فارسی بلد نیست تا باهم گپ بزنند و باهم مشکلات سیاسی کشور را حل کنند و هر از چند ساعتی یک تیکه به او بار میکرد . پیرمرد یاسوجی از سادات بود و هر وقت کلمه ای به زبان می آورد بوی حکمت میداد . میگفت ۱۳ فرزند داشتم ، نه دختر و چهار پسر که یکی از پسر ها پارسال به رحمت به خدا رفت . میگفت همه دخترها را شوهر داده ام به جز یکی و پسر وسطی ازدواج کرده ولی پسر بزرگ و کوچک زیر بار ازداواج نمیروند . هردو دانشگاه رفته و مدرک های بالا دارند یکی مهندس و دیگری فلان است . ولی وقتی صحبت از ازدواج میکنم میگویند ازدواج خانه میخواهد ، پول میخواهد ، ماشین میخواهد ...
رو کرد به روحانی توی کوپه و گفت والله من این ۱۳ بچه را با همین نماز و ورزه و خمس و و توکل بر خدا بزرگ کرده ام ولی هرچه به پسرها میگویم بابا تو شروع کن ، خدا کمک میکنه ، کی اول زندگی همه چیز داشته من و مادرتون اول زندگی هیچی نداشتیم ولی خدا کم کم درهای رحمت رو برامون باز کرد ....
حقیقتا درد مشترکی که الان گریبانگیر بسیاری از افراد شده عدم توکل و عدم حسن ظن به وعده های الهی است . اگر مشکلات اقتصادی که بر پیکره کشور چنبره زده را در نظر نگیریم و بگوییم مقداری از مشکلات مادی همیشه وجود داشته ، با اندکی تامل میبینیم اکثر ما به آینده و وعده های الهی خوش بین نیستیم و به همین دلیل برای شروع بعضی کارها مثل ازدواج دچار تردید و پاپس کشیدگی میشویم . البته نباید از عرف های غلطی که بر افکار ما سایه انداخته نیز غافل شویم از جمله اینکه باید برای ازداواج شغل و خانه و ماشین فراهم باشد و گرنه امکان ازداواج نیست .
اما انگشت اصلی اتهام به سمت خود ما و مسئولین فرهنگی کشور است که مقوله توکل و توجه به وعده های الهی را برای ما آنگونه که باید و شاید جا نیانداخته اند . استدلال ساده پیرمرد داستان ما در عین سادگی بسیار قوی متین بودند : مگر پدران و مادران ما در زمان طاغوت همه خانه شخصی و ماشین و حساب پر پول داشتند و دولت هم چند وام بلاعوض به آنها میداد . آیا ازدواج های قدیم جز با توکل و امید به آینده شکل میگرفت .
وقتی اعتقاد به آیه هایی همچون آیات زیر کمرنگ میشود : وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ [1] «[مردان و زنان] بیهمسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدستاند، خدا آنان را از فضل خود بی نیاز میکند؛ و خدا بسیار بخشنده و داناست. »
وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً[2] « و بر خدا توکل کن و خداوند برای وکالت کافی است »
فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ [3]« هنگامی که تصمیم گرفتی اقدام کن و بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل کنند گان را دوست دارد .»
[1] النور : 32
[2] الأحزاب : 3
[3] آل عمران : 159
برگرفته شده از وبلاگ #وادی_مقدس
دریک کوپه بودیم ، در حال بازگشت به سمت شهر قم . یک نفر روحانی ، دو دانشجو که سریع رفته بودند دو تخت بالای کوپه را گرفته بودند ، یک پیرمرد پاکستانی که تقریبا زبان فارسی را اصلا بلد نبود و دو جوان بالا برای صدا زدنش به او میگفتند« راجو » ، یک پیرمرد از اهالی یاسوج و من.
پیرمرد یاسوجی خیلی ناراحت بود که چرا پیرمرد پاکستانی فارسی بلد نیست تا باهم گپ بزنند و باهم مشکلات سیاسی کشور را حل کنند و هر از چند ساعتی یک تیکه به او بار میکرد . پیرمرد یاسوجی از سادات بود و هر وقت کلمه ای به زبان می آورد بوی حکمت میداد . میگفت ۱۳ فرزند داشتم ، نه دختر و چهار پسر که یکی از پسر ها پارسال به رحمت به خدا رفت . میگفت همه دخترها را شوهر داده ام به جز یکی و پسر وسطی ازدواج کرده ولی پسر بزرگ و کوچک زیر بار ازداواج نمیروند . هردو دانشگاه رفته و مدرک های بالا دارند یکی مهندس و دیگری فلان است . ولی وقتی صحبت از ازدواج میکنم میگویند ازدواج خانه میخواهد ، پول میخواهد ، ماشین میخواهد ...
رو کرد به روحانی توی کوپه و گفت والله من این ۱۳ بچه را با همین نماز و ورزه و خمس و و توکل بر خدا بزرگ کرده ام ولی هرچه به پسرها میگویم بابا تو شروع کن ، خدا کمک میکنه ، کی اول زندگی همه چیز داشته من و مادرتون اول زندگی هیچی نداشتیم ولی خدا کم کم درهای رحمت رو برامون باز کرد ....
حقیقتا درد مشترکی که الان گریبانگیر بسیاری از افراد شده عدم توکل و عدم حسن ظن به وعده های الهی است . اگر مشکلات اقتصادی که بر پیکره کشور چنبره زده را در نظر نگیریم و بگوییم مقداری از مشکلات مادی همیشه وجود داشته ، با اندکی تامل میبینیم اکثر ما به آینده و وعده های الهی خوش بین نیستیم و به همین دلیل برای شروع بعضی کارها مثل ازدواج دچار تردید و پاپس کشیدگی میشویم . البته نباید از عرف های غلطی که بر افکار ما سایه انداخته نیز غافل شویم از جمله اینکه باید برای ازداواج شغل و خانه و ماشین فراهم باشد و گرنه امکان ازداواج نیست .
اما انگشت اصلی اتهام به سمت خود ما و مسئولین فرهنگی کشور است که مقوله توکل و توجه به وعده های الهی را برای ما آنگونه که باید و شاید جا نیانداخته اند . استدلال ساده پیرمرد داستان ما در عین سادگی بسیار قوی متین بودند : مگر پدران و مادران ما در زمان طاغوت همه خانه شخصی و ماشین و حساب پر پول داشتند و دولت هم چند وام بلاعوض به آنها میداد . آیا ازدواج های قدیم جز با توکل و امید به آینده شکل میگرفت .
وقتی اعتقاد به آیه هایی همچون آیات زیر کمرنگ میشود : وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ [1] «[مردان و زنان] بیهمسرتان و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید؛ اگر تهیدستاند، خدا آنان را از فضل خود بی نیاز میکند؛ و خدا بسیار بخشنده و داناست. »
وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً[2] « و بر خدا توکل کن و خداوند برای وکالت کافی است »
فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ [3]« هنگامی که تصمیم گرفتی اقدام کن و بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل کنند گان را دوست دارد .»
[1] النور : 32
[2] الأحزاب : 3
[3] آل عمران : 159
برگرفته شده از وبلاگ #وادی_مقدس
۲.۲k
۲۰ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.