بوی شالیزار.و عطردرخت مُورد و اب چشمه ..چی میخاد دیگه ادم
کوره که بسته شد،
در فاصلهی خوردن یه استکان چای،
میبینم قندم را مدیون سوزاندن استخوانهای درختانم!
درختانی که علم حرمت بابونه ثابت میکنه برادران ناتنی آدمیزادند!
کدام برادر حاضره خودش کربن بخوره
تا اکسیژن برادرش پیوسته به راه باشه!
درختان، درختانی که گهوارهی اولین نگاه به جهان
و تابوت آخرین نگاهمون به همون جهانه!
یک شب کابوسم، هزار درخت بود که درِ خانهام را میزدند
و شاخ و برگشونو ازم میخواستن!
تا بیدار شدم دهبار مُردم و زنده شدم!
حسین_پناهی
در فاصلهی خوردن یه استکان چای،
میبینم قندم را مدیون سوزاندن استخوانهای درختانم!
درختانی که علم حرمت بابونه ثابت میکنه برادران ناتنی آدمیزادند!
کدام برادر حاضره خودش کربن بخوره
تا اکسیژن برادرش پیوسته به راه باشه!
درختان، درختانی که گهوارهی اولین نگاه به جهان
و تابوت آخرین نگاهمون به همون جهانه!
یک شب کابوسم، هزار درخت بود که درِ خانهام را میزدند
و شاخ و برگشونو ازم میخواستن!
تا بیدار شدم دهبار مُردم و زنده شدم!
حسین_پناهی
۱۶۶
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.