رمان دنیای دروغین پارت سیزدهم
کیارو در این مورد کنجکاو شده و سرش را بالا گرفت تا علاقه مندی اش را به موضوع به آیانو نشان دهد. اما آیانو خیلی ناگهانی صحبتش را قطع کرد و گفت:«به هرحال یکم دیگه وقت ناهاره. اون موقع شاید بتونید با همکارای جدیدتون هم آشنا بشید.»
کیارو یکی از شیرینی ها را گاز زد. طعم شیرینش انگار در یک لحظه تمام حواسش را سر جا آورد و او را به سطح دیگری از آگاهی رساند. تمام تلاشش را می کرد تا مثل قحطی زده ها رفتار نکند ، ولی واقعا سخت بود. آلیس و آیانو مشغول صحبت درباره چیزهای دیگری شده بودند که کیارو و نائومی سردرنمی آوردند. حدود سه ثانیه بین صحبت هایشان وقفه افتاد. سپس آیانو با لحنی طعنه آمیز گفت:«عجب شانسی داری که امروز شیفت گابریل نیست. دیروز داشت می گفت که رئیس باید با تو جدی تر برخورد کنه تا بفهمی اینجا سازمان خیریه نیست.»
_یعنی چی؟»
_خودتو به اون راه نزن. همون ماجرای همیشگی دیگه. اینکه تو زیادی بچه های موهبت دار رو تحویل می گیری و اینجوری ، اونا فکر می کنن چیزی بیشتر از یه مشت عارضه جانبی هستند. شنیدم دیروز بعدازظهر هم رفته توی اتاق تمرین و حسابی با بچه ها کل کل کرده. البته اونا هم کم نیاوردن. واقعا نمی فهمم چرا رئیس این عجوزه رو اخراج نمی کنه.»
_عادتشه دیگه. یکی ندونه فکر می کنه خودش توی بیست سال گذشته چه دستاوردهای شگفت انگیزی داشته که حالا می خواد برای ما تعیین تکلیف کنه.»
نگاه آلیس به پای کیارو افتاد و تازه به یاد آورد که برای چی قبل از هر کاری به اینجا آمده.
_آیانو ، وچ پای کیارو پیچ خورده. هر موقع وقت کردی براش جا بنداز.»
_باشه.»
آیانو از جا بلند شد ، به طرف کتابخانه رفت و روی زمین زانو زد. چند کتاب سنگین را جا به جا کرد و در نهایت ، جعبه ای چوبیو آلبالویی رنگ را از زیر یک قفسه بیرون کشید. در یخچال را باز کرد ، چند قالب کوچک یخ را داخل یک کیسه پلاستیکی ریخت و دهانه کیسه را گره زد.دوباره روی صندلی اش نشست ، میز را با احتیاط عقب داد و پای کیارو را روی پای خودش گذاشت. کیسه یخ را روی مچ پای کیارو فشرد و در همین حین ، صحبتش با آلیس را هم ادامه داد.
_قراردادمون رو با شرکت میلینیوم تمدید کردیم.»
_واقعا؟ اون مامور تحقیقاتشون دفعه آخری که به اینجا اومد خیلی از چیزایی که پیدا کرده بود راضی نبود. می گفت ما داریم «آدمای عجیب الخلقه» پرورش می دیم.»
_اینم از عوارض استخدام کردن موهبت داراس. به هر حال چاره ای نداشتن. مافیا یه عالمه کارمند داره که باید امنیت همشون تضمین بشه. بهترین مشتری ممکن برای یه شرکت امنیتیه.»
کیارو یکی از شیرینی ها را گاز زد. طعم شیرینش انگار در یک لحظه تمام حواسش را سر جا آورد و او را به سطح دیگری از آگاهی رساند. تمام تلاشش را می کرد تا مثل قحطی زده ها رفتار نکند ، ولی واقعا سخت بود. آلیس و آیانو مشغول صحبت درباره چیزهای دیگری شده بودند که کیارو و نائومی سردرنمی آوردند. حدود سه ثانیه بین صحبت هایشان وقفه افتاد. سپس آیانو با لحنی طعنه آمیز گفت:«عجب شانسی داری که امروز شیفت گابریل نیست. دیروز داشت می گفت که رئیس باید با تو جدی تر برخورد کنه تا بفهمی اینجا سازمان خیریه نیست.»
_یعنی چی؟»
_خودتو به اون راه نزن. همون ماجرای همیشگی دیگه. اینکه تو زیادی بچه های موهبت دار رو تحویل می گیری و اینجوری ، اونا فکر می کنن چیزی بیشتر از یه مشت عارضه جانبی هستند. شنیدم دیروز بعدازظهر هم رفته توی اتاق تمرین و حسابی با بچه ها کل کل کرده. البته اونا هم کم نیاوردن. واقعا نمی فهمم چرا رئیس این عجوزه رو اخراج نمی کنه.»
_عادتشه دیگه. یکی ندونه فکر می کنه خودش توی بیست سال گذشته چه دستاوردهای شگفت انگیزی داشته که حالا می خواد برای ما تعیین تکلیف کنه.»
نگاه آلیس به پای کیارو افتاد و تازه به یاد آورد که برای چی قبل از هر کاری به اینجا آمده.
_آیانو ، وچ پای کیارو پیچ خورده. هر موقع وقت کردی براش جا بنداز.»
_باشه.»
آیانو از جا بلند شد ، به طرف کتابخانه رفت و روی زمین زانو زد. چند کتاب سنگین را جا به جا کرد و در نهایت ، جعبه ای چوبیو آلبالویی رنگ را از زیر یک قفسه بیرون کشید. در یخچال را باز کرد ، چند قالب کوچک یخ را داخل یک کیسه پلاستیکی ریخت و دهانه کیسه را گره زد.دوباره روی صندلی اش نشست ، میز را با احتیاط عقب داد و پای کیارو را روی پای خودش گذاشت. کیسه یخ را روی مچ پای کیارو فشرد و در همین حین ، صحبتش با آلیس را هم ادامه داد.
_قراردادمون رو با شرکت میلینیوم تمدید کردیم.»
_واقعا؟ اون مامور تحقیقاتشون دفعه آخری که به اینجا اومد خیلی از چیزایی که پیدا کرده بود راضی نبود. می گفت ما داریم «آدمای عجیب الخلقه» پرورش می دیم.»
_اینم از عوارض استخدام کردن موهبت داراس. به هر حال چاره ای نداشتن. مافیا یه عالمه کارمند داره که باید امنیت همشون تضمین بشه. بهترین مشتری ممکن برای یه شرکت امنیتیه.»
۳.۳k
۰۶ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.