عاشقانه
در هجوم باد ها خاکسترم را باد برد
آنکه من دیوانه اش بودم مرا از یاد برد
آنکه من دیوانه اش بودم مرا تنها گذاشت
در میان کوچه ی غم ها دلم را جا گذاشت
در میان جاده های خاطره گم شد دلم
در نبودت دلقک شبهای مردم شد دلم
رفتنی بود و منِ ساده دلم را باختم
سال ها روی سرابش خانه ام را ساختم
خانه ام را سایه ی غم در سکوتی آب برد
در میان غم دلم را خنده ای بیتاب برد
سال ها من ماندم و کوه غمی در لحظه هام
کوله بار درد و اندوه غمی در لحظه هام
سال ها از آن گذشت و خانه ام ویرانه شد
قصر عشقم در دل دنیام، ویران خانه شد
بعد او هرگز نشد عاشق شوم اما گذشت
جان به لب شد، جان به لب شد لحظه هایم تا گذشت
آنکه من دیوانه اش بودم مرا از یاد برد
آنکه من دیوانه اش بودم مرا تنها گذاشت
در میان کوچه ی غم ها دلم را جا گذاشت
در میان جاده های خاطره گم شد دلم
در نبودت دلقک شبهای مردم شد دلم
رفتنی بود و منِ ساده دلم را باختم
سال ها روی سرابش خانه ام را ساختم
خانه ام را سایه ی غم در سکوتی آب برد
در میان غم دلم را خنده ای بیتاب برد
سال ها من ماندم و کوه غمی در لحظه هام
کوله بار درد و اندوه غمی در لحظه هام
سال ها از آن گذشت و خانه ام ویرانه شد
قصر عشقم در دل دنیام، ویران خانه شد
بعد او هرگز نشد عاشق شوم اما گذشت
جان به لب شد، جان به لب شد لحظه هایم تا گذشت
۱۹.۰k
۰۸ آبان ۱۴۰۱