ماه عشق پارت ۱۳
#جونگ کوک
رفتم دسشویی دستام میلرزید شیر آب و باز کردم بدون اینکه به فکر کلاس باشم که یهو گریم گرفت حالم اصلا خوب نبود ولی به مایا قول دادم که خودمو ازیت نکنم اما آخه چجوری من الان دلم کلی براش تنگ شده دیگه دارم دیوونه میشم سه سال آخه دختر نمیگی من تو این سه سال از دوریت هلاک میشم یعنی من سه سال اون چشمای قشنگتو نمیبینم همینجوری حرف میزدم که تهیونگ اومد من:چیه تهیونگ:جونگ کوک استاد اومده میگه توهم بیای کوک:استاد گوه بریم تهیونگ:جونگ کوک گریه کردی من:نه خوبم
(سه سال بعد)
#جونگ کوک
سه سال گذشته ولی هنوز نیومده گفته بود سه سال دیگه میاد من الان ۲۲ سالم و حتما اونم ۲۱ سالشه شایدم منو فراموش کردم ولی قول داده بود بیاد الان من یه آیدول معروف شدم و الان یه گروه هستیم به اسم بی تی اس کلی تلاش کردیم تا به اینجا رسیدیم کنسرت هامون اجرا هامون
#مایا
سه سال گذشته دیگه باید برگردم به کره باید از بابام اجازه بگیرم تا برگردم ما الان کلی پولدار شدیم و خودمم بی کارم علاف تو خیابون
خلاصه ولگرد شدم😂رفتم پیش بابام گفتم بابا میتونم برگردم کره بابا:میخوای برگردی من:آره دلم تنگ شده بابا:کی میری من:هروقت تو بگی بابا:خوب سه روز دیگه من:وایی مرسی بابا:نری دیگه بهمون سر نزنی من:نه میام میبینمتون بابا:خیله خوب برو من:باشه رفتم بیرون دیوونه شدم سه روز بعدشم که رفتم کره خونه هنوز سرجاش بود رفتم یه بیلیت گرفتم رفتم خیلی دلم تنگ شده بود نمیدونستم جونگ کوک داره چیکار میکنه فکرکنم معروف شده باشه رفتم خونه ساکمو انداختم و خودمو پرت کردم رو تخت من:آخی برم بیرون یعنی آره برم رفتم آماده شدم (عکس میزارم) رفتم بیرون همه جارو نگاه کردم همه جا تغییر کرده بود در و دیوار پر عکسای خوانند ها و بازیگرا بود شب بود تو خیابون همینجوری راه میرفتم گوشیم تودستم بود که خوردم به یکی گوشیم از دستم افتاد خودمم افتادم گوشیمو از رو زمین افتادم من:اوخخ اما اصلا تومه نکرد و رفت دهد زدم من:هعی حد اقل یه عذر خواهی چیزی پسره ی کور
#کوک
چه چیزای به من گفت کلی صداش آشنا بود وایسادم برگشتم خیلی دور بودم من:ببخشید داشت میومد جلو گفتم الان میاد میزنه اما وقتی اومد جلوتر من:مایا مایا:بله من:منو نشناختی منم جونگ کوک مایا:ج ج جونگ کوک ت تویی من:آره منم دستشو گذاشت رو صورتم تا ببینه واقعیم یا نه من:مایا مایا:جونگ کوک چشماش پر اشک شد و با همون اشکا خندید اومد جلو بغلم کرد منم دستمو گذاشتم رو کمرش و سفت فشارش دادم
رفتم دسشویی دستام میلرزید شیر آب و باز کردم بدون اینکه به فکر کلاس باشم که یهو گریم گرفت حالم اصلا خوب نبود ولی به مایا قول دادم که خودمو ازیت نکنم اما آخه چجوری من الان دلم کلی براش تنگ شده دیگه دارم دیوونه میشم سه سال آخه دختر نمیگی من تو این سه سال از دوریت هلاک میشم یعنی من سه سال اون چشمای قشنگتو نمیبینم همینجوری حرف میزدم که تهیونگ اومد من:چیه تهیونگ:جونگ کوک استاد اومده میگه توهم بیای کوک:استاد گوه بریم تهیونگ:جونگ کوک گریه کردی من:نه خوبم
(سه سال بعد)
#جونگ کوک
سه سال گذشته ولی هنوز نیومده گفته بود سه سال دیگه میاد من الان ۲۲ سالم و حتما اونم ۲۱ سالشه شایدم منو فراموش کردم ولی قول داده بود بیاد الان من یه آیدول معروف شدم و الان یه گروه هستیم به اسم بی تی اس کلی تلاش کردیم تا به اینجا رسیدیم کنسرت هامون اجرا هامون
#مایا
سه سال گذشته دیگه باید برگردم به کره باید از بابام اجازه بگیرم تا برگردم ما الان کلی پولدار شدیم و خودمم بی کارم علاف تو خیابون
خلاصه ولگرد شدم😂رفتم پیش بابام گفتم بابا میتونم برگردم کره بابا:میخوای برگردی من:آره دلم تنگ شده بابا:کی میری من:هروقت تو بگی بابا:خوب سه روز دیگه من:وایی مرسی بابا:نری دیگه بهمون سر نزنی من:نه میام میبینمتون بابا:خیله خوب برو من:باشه رفتم بیرون دیوونه شدم سه روز بعدشم که رفتم کره خونه هنوز سرجاش بود رفتم یه بیلیت گرفتم رفتم خیلی دلم تنگ شده بود نمیدونستم جونگ کوک داره چیکار میکنه فکرکنم معروف شده باشه رفتم خونه ساکمو انداختم و خودمو پرت کردم رو تخت من:آخی برم بیرون یعنی آره برم رفتم آماده شدم (عکس میزارم) رفتم بیرون همه جارو نگاه کردم همه جا تغییر کرده بود در و دیوار پر عکسای خوانند ها و بازیگرا بود شب بود تو خیابون همینجوری راه میرفتم گوشیم تودستم بود که خوردم به یکی گوشیم از دستم افتاد خودمم افتادم گوشیمو از رو زمین افتادم من:اوخخ اما اصلا تومه نکرد و رفت دهد زدم من:هعی حد اقل یه عذر خواهی چیزی پسره ی کور
#کوک
چه چیزای به من گفت کلی صداش آشنا بود وایسادم برگشتم خیلی دور بودم من:ببخشید داشت میومد جلو گفتم الان میاد میزنه اما وقتی اومد جلوتر من:مایا مایا:بله من:منو نشناختی منم جونگ کوک مایا:ج ج جونگ کوک ت تویی من:آره منم دستشو گذاشت رو صورتم تا ببینه واقعیم یا نه من:مایا مایا:جونگ کوک چشماش پر اشک شد و با همون اشکا خندید اومد جلو بغلم کرد منم دستمو گذاشتم رو کمرش و سفت فشارش دادم
۳۲.۷k
۲۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.