ڄلال خسروی
جلال خسروی
استاد زندهیاد "جلال خسروی“، شاعر و مدیریت مجلهی ادبی جنزار، زادهی سال ۱۳۳۵ خورشیدی، در برازجان استان بوشهر بود.
این شاعر فقید که به ویژه در استانهای بوشهر و فارس شناخته شده بود، در شعر سپید و پست مدرن و نیمایی آثار فراوانی داشت که برخی در نشریات استان بوشهر و فارس به چاپ رسیده است.
نخستین مجموعهی شعر او با عنوان «با باوری به حجم گلوله» در سال ۱۳۵۸ به چاپ رسید. اثر دیگرش با نام «کی وقت داری به هم برویم؟» در سال ۱۳۸۱ منتشر شده است و «بمیری بیچاره می شوم، عزرائیل جان!» مجموعه شعر دیگری از اوست که به چاپ نرسیده است.
ایشان، صبح روز سهشنبه ۱۵ آذر ماه ۱۴۰۱، در شهر شیراز درگذشت.
▪نمونهی شعر:
(۱)
چه خوب
شاید لبهایت
از پلّههای این سطرها
بالا بیایند
بالا بیایند
خوشههای ابر را ببوسند
دنیا
به دنیا بیاید.
(۲)
از پوشههای GMAIL
یا YAHOO!
آمده این جای صندلی
انار
گلابی
نمیدانم
شاید هم دستهای تو باشد
میوهای که ریشههاش
به ماه باز میشود…
دستم را میگیرد
قدم میزنیم.
(۳)
نگاهت را در باد ریخت پاییز
گیسویت را در من
تنها غروب میخواندت
در لای سایهها.
(۴)
بر نیمکتهای پارک
شطرنج میکنند شاخهها
و ماه
نگاه
میکند.
(۵)
رفتهاند شاخهها
سایههاشان ماندهاند در درون من.
(۶)
غروب خانه برایم آورده
راه راهِ اتاق
خاطره خم میشود
و مرگ
از زبان تو میلیسم.
(۷)
قد کشیدهام تا مرگ
آینه میبیند
نگاه کن!
(۸)
در تو میریزم
مرگ
در تو میریزم
شکماَت بالا میآید
کودک میشوم.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
استاد زندهیاد "جلال خسروی“، شاعر و مدیریت مجلهی ادبی جنزار، زادهی سال ۱۳۳۵ خورشیدی، در برازجان استان بوشهر بود.
این شاعر فقید که به ویژه در استانهای بوشهر و فارس شناخته شده بود، در شعر سپید و پست مدرن و نیمایی آثار فراوانی داشت که برخی در نشریات استان بوشهر و فارس به چاپ رسیده است.
نخستین مجموعهی شعر او با عنوان «با باوری به حجم گلوله» در سال ۱۳۵۸ به چاپ رسید. اثر دیگرش با نام «کی وقت داری به هم برویم؟» در سال ۱۳۸۱ منتشر شده است و «بمیری بیچاره می شوم، عزرائیل جان!» مجموعه شعر دیگری از اوست که به چاپ نرسیده است.
ایشان، صبح روز سهشنبه ۱۵ آذر ماه ۱۴۰۱، در شهر شیراز درگذشت.
▪نمونهی شعر:
(۱)
چه خوب
شاید لبهایت
از پلّههای این سطرها
بالا بیایند
بالا بیایند
خوشههای ابر را ببوسند
دنیا
به دنیا بیاید.
(۲)
از پوشههای GMAIL
یا YAHOO!
آمده این جای صندلی
انار
گلابی
نمیدانم
شاید هم دستهای تو باشد
میوهای که ریشههاش
به ماه باز میشود…
دستم را میگیرد
قدم میزنیم.
(۳)
نگاهت را در باد ریخت پاییز
گیسویت را در من
تنها غروب میخواندت
در لای سایهها.
(۴)
بر نیمکتهای پارک
شطرنج میکنند شاخهها
و ماه
نگاه
میکند.
(۵)
رفتهاند شاخهها
سایههاشان ماندهاند در درون من.
(۶)
غروب خانه برایم آورده
راه راهِ اتاق
خاطره خم میشود
و مرگ
از زبان تو میلیسم.
(۷)
قد کشیدهام تا مرگ
آینه میبیند
نگاه کن!
(۸)
در تو میریزم
مرگ
در تو میریزم
شکماَت بالا میآید
کودک میشوم.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
۲.۷k
۱۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.