وقـتـیـ مـنـشـیـ شـرکـتـشـ بـودیـ...
وقـتـیـ مـنـشـیـ شـرکـتـشـ بـودیـ...
پارت⁸
ات:جیمین
ات:بله
ات:من میخوام بلندشم لباساشو بپوشمو برم
جیمین:کجا؟
ات:خونه من امشب رفیقم میاد خونم
جیمین:اها......بزار قرصو بیارن تو بخور بعد من میرسونمت
ات:اوهوم
(ات و جیمین بلند شدن و لباساشونو پوشیدن)
تق تق
جیمین:کیه(سرد)
خدمتکار:قربان اجازه دارم بیام تو؟
جیمین:بیا(سرد)
خدمتکار:قربان قرص هایی که خواستین رو با همراه آب آوردم براتون
ات:بدش من عزیزم
خدمتکار:اولندش منو عزیزم صدام نمیکنی میگی خانوم دومند برای ارباب آوردم نه برای تو
ات و جیمین:چرا خانوم؟(همزمان)
خدمتکار:چون من چند ساله خدمتکار ارباب هستم و بعد ها میتونم باهاش ازدواج کنم
ات:اها این چه ربطی داره......بعدشم تا وقتی من دوست دخترشم نمیتونی باهاش ازدواج کنی عزیزم(پوزخند)
خدمتکار:چ..چی؟
ات:آره حالام گورتو گم کن
(خدمتکار در رفت)
جیمین:😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ات:چیشد؟
جیمین:وای وای وای ات عالی بودددد(غش کرد🥸)
ات:برای چی؟
جیمین:قشنگ زدی ضایعش کردی🤣🤣
ات:اها.....چاکریم😎
جیمین:خب بسه برو قرصتو بخور که بریم😂
ات:عه خوب شد یادم آوردی
(قرصاشو خورد)
ات:خب جیمین منو میبری؟
جیمین:آره چرا که نه
ات:مرسی
جیمین:خواهش بانو
ات:(خجالت کشید)
ادمین:ات و جیمین با هم سوار ماشین شدند و رفتن
ات:جیمین
جیمین:جونم
ات:چرا ساکتی
جیمین:چی بگم بیب
پارت⁸
ات:جیمین
ات:بله
ات:من میخوام بلندشم لباساشو بپوشمو برم
جیمین:کجا؟
ات:خونه من امشب رفیقم میاد خونم
جیمین:اها......بزار قرصو بیارن تو بخور بعد من میرسونمت
ات:اوهوم
(ات و جیمین بلند شدن و لباساشونو پوشیدن)
تق تق
جیمین:کیه(سرد)
خدمتکار:قربان اجازه دارم بیام تو؟
جیمین:بیا(سرد)
خدمتکار:قربان قرص هایی که خواستین رو با همراه آب آوردم براتون
ات:بدش من عزیزم
خدمتکار:اولندش منو عزیزم صدام نمیکنی میگی خانوم دومند برای ارباب آوردم نه برای تو
ات و جیمین:چرا خانوم؟(همزمان)
خدمتکار:چون من چند ساله خدمتکار ارباب هستم و بعد ها میتونم باهاش ازدواج کنم
ات:اها این چه ربطی داره......بعدشم تا وقتی من دوست دخترشم نمیتونی باهاش ازدواج کنی عزیزم(پوزخند)
خدمتکار:چ..چی؟
ات:آره حالام گورتو گم کن
(خدمتکار در رفت)
جیمین:😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ات:چیشد؟
جیمین:وای وای وای ات عالی بودددد(غش کرد🥸)
ات:برای چی؟
جیمین:قشنگ زدی ضایعش کردی🤣🤣
ات:اها.....چاکریم😎
جیمین:خب بسه برو قرصتو بخور که بریم😂
ات:عه خوب شد یادم آوردی
(قرصاشو خورد)
ات:خب جیمین منو میبری؟
جیمین:آره چرا که نه
ات:مرسی
جیمین:خواهش بانو
ات:(خجالت کشید)
ادمین:ات و جیمین با هم سوار ماشین شدند و رفتن
ات:جیمین
جیمین:جونم
ات:چرا ساکتی
جیمین:چی بگم بیب
۳.۲k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.