"برده رام نشدنی" p2
برده رام نشدنی
پارت دو :
$: تو هیچ کاری نمیکنی فهمیدی؟ هیچ کاری نمیکنی اریکا به حرفم گوش کن تو نباید بلایی سر خودت بیاری اریکااا
* به حرفاش توجه نکردم و از خونه اومدم بیرون که یهو از اون لیموزین مشکی یه پسر قد بلند و هیکلی با کت چرمی بلند پیاده شد *
* علامت کوک : - *
* یه ماسک مشکی داشت و نمیتونستم ببینم چه شکلیه ولی خب برام مهم نبود ، اینا همش به خاطر بابامه ، نمیدونم قراره چه بلایی سرم بیاد فقط میدونم هیچ راهی ندارم جز اینکه باهاش برم . در دوم ماشین رو برام باز کرد ، باد گرمی به صورتم خورد و باعث شد بدنم برای یک لحظه گرم بشه.*
-: بشین...
* گفت بشین ولی..این بشین با بقیه ی بشین ها فرق میکرد ، با یه صدای کلفت مردونه گفت بشین ولی ...شبیه دستور نبود...حداقل میتونم بگم من اینطوری حس میکردم . رفتم داخل ماشین نشستم و خودشم اومد همون جایی که من نشسته بودم ولی جفتمون کنار یه در بودیم و فاصلمون نسبتا زیاد بود ، ماسکشو در اورد و من برای چند ثانیه محو شدم ، طوری که نمیتونستم پلک بزنم ، انگار بهم اجازه نمیداد چشمامو از روش بردارم ، بالاخره بعد چن ثانیه پلک زدم و کلاه هودیمو پایین تر کشیدم که اون نتونه منو ببینه ولی خب...بی فایدس بالاخره که منو میبینه *
* علامت راننده =*
=: قربان ببرمتون کاخ یا بریم عمارت خودتون
-: عمارت خودم..
* توی کلام هاش احساس خاصی نبود ولی هیچ کدوم حالت دستوری هم نداشتن ... داشتم به اینکه چه صدای مردونه ای داره فکر میکردم که با همون صدا به خودم اومدم*
-: تا عمارت راه زیاده ، کلاهتو در بیار گرمت میشه
* کلمات ازم فرار میکردن ، انگار میترسیدم باهاش حرف بزنم*
+: ن..نه همینجوری..خوبه * آروم و سرد *
* به هر حال اون یه مافیا بود و من هر چقدر هم که از بودن پیش اون ناراضی باشم بازم باید مراقب حرف زدنم باشم . تا رسیدن به عمارت توی سکوت ماشین خفه شدم ولی خب این سکوت هم تموم شد ، ماشین جلوی یه عمارت دو طبقه ی سفید بزرگ نگه داشت و دو تا بادیگارد از کنار در اومدن سمت ماشین و در ماشین رو برامون باز کردن و ما پیاده شدیم . اون پسر اومد کنار من و دستشو پشت من نگه داشت انگار میخواست ازم محافظت کنه ولی ...برای چی؟ .. این سوال فقط جنبه ی توی مغز من بودن رو داره نه بیان شدن ، برا همین سوال رو نپرسیدم .
دو تا بادیگارد دیگه در عمارت رو باز کردن و منو اون پسره وارد عمارت شدیم*
لایک و کامنت یادتون نره:))
پارت دو :
$: تو هیچ کاری نمیکنی فهمیدی؟ هیچ کاری نمیکنی اریکا به حرفم گوش کن تو نباید بلایی سر خودت بیاری اریکااا
* به حرفاش توجه نکردم و از خونه اومدم بیرون که یهو از اون لیموزین مشکی یه پسر قد بلند و هیکلی با کت چرمی بلند پیاده شد *
* علامت کوک : - *
* یه ماسک مشکی داشت و نمیتونستم ببینم چه شکلیه ولی خب برام مهم نبود ، اینا همش به خاطر بابامه ، نمیدونم قراره چه بلایی سرم بیاد فقط میدونم هیچ راهی ندارم جز اینکه باهاش برم . در دوم ماشین رو برام باز کرد ، باد گرمی به صورتم خورد و باعث شد بدنم برای یک لحظه گرم بشه.*
-: بشین...
* گفت بشین ولی..این بشین با بقیه ی بشین ها فرق میکرد ، با یه صدای کلفت مردونه گفت بشین ولی ...شبیه دستور نبود...حداقل میتونم بگم من اینطوری حس میکردم . رفتم داخل ماشین نشستم و خودشم اومد همون جایی که من نشسته بودم ولی جفتمون کنار یه در بودیم و فاصلمون نسبتا زیاد بود ، ماسکشو در اورد و من برای چند ثانیه محو شدم ، طوری که نمیتونستم پلک بزنم ، انگار بهم اجازه نمیداد چشمامو از روش بردارم ، بالاخره بعد چن ثانیه پلک زدم و کلاه هودیمو پایین تر کشیدم که اون نتونه منو ببینه ولی خب...بی فایدس بالاخره که منو میبینه *
* علامت راننده =*
=: قربان ببرمتون کاخ یا بریم عمارت خودتون
-: عمارت خودم..
* توی کلام هاش احساس خاصی نبود ولی هیچ کدوم حالت دستوری هم نداشتن ... داشتم به اینکه چه صدای مردونه ای داره فکر میکردم که با همون صدا به خودم اومدم*
-: تا عمارت راه زیاده ، کلاهتو در بیار گرمت میشه
* کلمات ازم فرار میکردن ، انگار میترسیدم باهاش حرف بزنم*
+: ن..نه همینجوری..خوبه * آروم و سرد *
* به هر حال اون یه مافیا بود و من هر چقدر هم که از بودن پیش اون ناراضی باشم بازم باید مراقب حرف زدنم باشم . تا رسیدن به عمارت توی سکوت ماشین خفه شدم ولی خب این سکوت هم تموم شد ، ماشین جلوی یه عمارت دو طبقه ی سفید بزرگ نگه داشت و دو تا بادیگارد از کنار در اومدن سمت ماشین و در ماشین رو برامون باز کردن و ما پیاده شدیم . اون پسر اومد کنار من و دستشو پشت من نگه داشت انگار میخواست ازم محافظت کنه ولی ...برای چی؟ .. این سوال فقط جنبه ی توی مغز من بودن رو داره نه بیان شدن ، برا همین سوال رو نپرسیدم .
دو تا بادیگارد دیگه در عمارت رو باز کردن و منو اون پسره وارد عمارت شدیم*
لایک و کامنت یادتون نره:))
۴.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.