🐙واژه درد🦑
خواستم بنویسم از غم
از احساس تنهایی
دیدم نمیشود
خیلی ها نمی فهمند
درد مرا
در چیز خوبیست
ما را قوی میکند.
اما چیز بدیست
قلب را میفشارد.
کاری میکند که چنگ بر قلب خود
زنی.
در تنهایی درد
چیز عجیبی است.
احساس عطش فراوان
به یک هم نفس
همدم
همصحبت
یک عدد دوست شنوا
و ترجیحاً لال
درد مرا تسکین می دهد.
باعث میشود فکر کنم کسی ام.
درد من گاهی ناشی از
بی مهریست
گاهی ناشی از
نا برابری
درد من درد است.
احساس وجود غم است.
درد با غم همراه است.
احساس عجیب غم
و درد
ترکیب سمیست.
مرگ آور و دردناک
و بازهم واژه درد
که برای درد من کم است.
مگر میشود این همه غم را در
سه حرف کوچک جمع کرد؟
خدا میداند!
ولی من
هیچ نمیدانم
حتی از طرز نوشتنم
از حرفهایم
هیچ نمیفهمم
شاید به خاطر همین سه
حرف تو خالی است.
مگر چه است این عشق
که درد ان قابل توصیف نیست.
از احساس تنهایی
دیدم نمیشود
خیلی ها نمی فهمند
درد مرا
در چیز خوبیست
ما را قوی میکند.
اما چیز بدیست
قلب را میفشارد.
کاری میکند که چنگ بر قلب خود
زنی.
در تنهایی درد
چیز عجیبی است.
احساس عطش فراوان
به یک هم نفس
همدم
همصحبت
یک عدد دوست شنوا
و ترجیحاً لال
درد مرا تسکین می دهد.
باعث میشود فکر کنم کسی ام.
درد من گاهی ناشی از
بی مهریست
گاهی ناشی از
نا برابری
درد من درد است.
احساس وجود غم است.
درد با غم همراه است.
احساس عجیب غم
و درد
ترکیب سمیست.
مرگ آور و دردناک
و بازهم واژه درد
که برای درد من کم است.
مگر میشود این همه غم را در
سه حرف کوچک جمع کرد؟
خدا میداند!
ولی من
هیچ نمیدانم
حتی از طرز نوشتنم
از حرفهایم
هیچ نمیفهمم
شاید به خاطر همین سه
حرف تو خالی است.
مگر چه است این عشق
که درد ان قابل توصیف نیست.
۷.۴k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲