یک بار به دلم جرات دادم و به مرد مورد علاقه ام گفتم که دو
یک بار به دلم جرات دادم و به مرد مورد علاقه ام گفتم که دوستش دارم
نمیدانست چه بگوید و تنها چیزی که به زبان آورد گفت آخر من چه بگویم !!!
حتی شناخت چندین ساله مان هم نتوانست علتی شود بر اینکه در گوشه کنار قلبش احساسی مشترک بیابد .
احساسی در درونم مرا آزار میداد مثل در هم شکستن غرور شاید اگر نمیگفتم و دوست داشتنم همیشه در دلم می ماند احساس بهتری داشتم .
اما بعد ها فهمیدم سال ها دور دختری با چشم های سبز در زندگی اش بوده که هرگز نتوانسته به او حرف دلش را بزند و این حسرتِ نگفتن همیشه در دلش لانه کرده بود.
آن روز با خودم گفتم شاید اگر به جای چشمان سیاه ،چشمانی سبز داشتم مرا میخواست اینکه مرا پس میزد آزارم میداد.
سال ها گذشت تا فهمیدم چقدر رها و آزادم من حرفی را زده بودم که این روزها خیلی از آدمها از گفتنش عاجزند ...
زندگی درسهایی به ما می آموزد که اگر جرات نه شنیدن را نداشته باشی همیشه بزدل می مانی .
بعد از آن دیگر هرگز نترسیدم ...
#الف_شین
نمیدانست چه بگوید و تنها چیزی که به زبان آورد گفت آخر من چه بگویم !!!
حتی شناخت چندین ساله مان هم نتوانست علتی شود بر اینکه در گوشه کنار قلبش احساسی مشترک بیابد .
احساسی در درونم مرا آزار میداد مثل در هم شکستن غرور شاید اگر نمیگفتم و دوست داشتنم همیشه در دلم می ماند احساس بهتری داشتم .
اما بعد ها فهمیدم سال ها دور دختری با چشم های سبز در زندگی اش بوده که هرگز نتوانسته به او حرف دلش را بزند و این حسرتِ نگفتن همیشه در دلش لانه کرده بود.
آن روز با خودم گفتم شاید اگر به جای چشمان سیاه ،چشمانی سبز داشتم مرا میخواست اینکه مرا پس میزد آزارم میداد.
سال ها گذشت تا فهمیدم چقدر رها و آزادم من حرفی را زده بودم که این روزها خیلی از آدمها از گفتنش عاجزند ...
زندگی درسهایی به ما می آموزد که اگر جرات نه شنیدن را نداشته باشی همیشه بزدل می مانی .
بعد از آن دیگر هرگز نترسیدم ...
#الف_شین
۱.۲k
۱۸ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.