رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت آخر
رفتیم خوابیدیم رو تخت نیمه ها شب بود با صدای ناله گائول بیدار شدم من:گائول گائولم بیدار شو داری خواب میبینی گائول یهو پرید من:گائول خوبی گائول:جونگ کوک هاه میشه بری لوفا رو بیاری 😢 من:خیله خوب میارمش عزیزم آروم باش خوب رفتم لوفارو برداشتم آروم که بیدار نشه بردمش تو اتاق دادمش به گائول من:بیا بگیرش چیزی نیست فقط خواب بوده بزار برم برات آب بیارم رفتم براش آب آوردم دیدم لومی بیدار شده و میخواد از رو مبل بیاد پایین داشت میوفتاد آب و گذاشتم زمین و رفتم گرفتمش من:هوففف همینجوری بچرو ول کردن رفتن به عمون خدا چچچچ بعد تهیونگ اومد من:بیشور نباید بچتو ببری اگه میوفتاد از رو مبل چی تهیونگ:میخواستم بیام ببرمش من:بیا ببرش تهیونگ بردش و منم آب و برداشتم و بردم دادم به گائول من:عزیزم بیا اینو بخور خواب چی دیدی اینجوری پریدی گائول:جونگ کوک خواب دیدم لوفا از رو مبل افتاده همه ولش کن 😭 من:خیله خوب نگو اون الان حالش خوبه نگران نباش بده بزارمش تو تختش گائول:باشه بردمش گذاشتمش و رفتم کنار گائول خوابیدم من:عزیز دلم فدات شم گریه نکن قلبم آتیش میگیره گائول:خیله خوب بعد صورتشو گرفتمو اشکاشو پاک کردمو و رو لباشو مک زدم و بعد جدا شدم من:بخواب عزیزم همش خواب بوده گائول:قلبم قوب قوب میکرد جونگ کوک من:الهی من بگردم الان که هیچیش نیست و آوردمش پیشت گائول:جونگ کوک مرسی که هستی من:همیشم هستم بیا تو بغلمو گریه نکن خوب گائول:خوب من:همه ی کسم عزیزم گائول:اینجوری باهام حرف میزنی خیلی دوست دارم من:من برای خوشحال بودنت هرکاری میکنم گائول:دلم برا اون موقع هامون تنگ شده من:الان یه چیز تغییر کرده گائول:چی من:عشقه من از قبلا به تو بیشتر شده الان با وجود بچمون عشقم بهت بیشتر شد الان روانیتم 😍بدجوری گائول:من دیوونتم
پایان😭😭😭😭ولی به جاش یه داستان پلیسی داریم حالا رمانو میگم
پایان😭😭😭😭ولی به جاش یه داستان پلیسی داریم حالا رمانو میگم
۲۲.۱k
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.