رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۳۰
اومد لپمو بوس کرد و بعد جدا شد کوک:ببخشید من:جونگ کوکم گفتم عب نداره کوک:تهیونگ ببین بخاطر دعوامون جونگ کوک میخواست مارو جدا کنه اما اون از من خورد تهیونگ:خودت شروع کردی کوک:خفه شو یک دقیقه☺😐 تهیونگ:🤐 کوک:الان اعصاب ندارم این صورت گائول برام خیلی مهم و با خوردن دست من بهش داره اعصابمو خورد میکنه بلند شد دسته منو گرفت برد تو اتاق تهیونگ:هی منم صحنه ها بوسو دوست دارم گفتم بدونی من:😂 کوک:نایس بعد رفتیم تو اتاق جونگ کوک در و بست و نشست رو تخت اونم چهار زانو و سرش اینه این بچه ها که کاره بدی کردن پایین بود لب و لچشم آویزون من:زندگیم اینجوری نکن دیگه 😢 گریمو در میاری رفتم رو تخت پشتش و خودمو انداختم رو شونش من:عزیزم چیزی نیست فقط دستت بوده دیگه کوک:بخشیدیم دیگه من:معلومه عمرم☺ بعد دستمو گرفت و منو برد طرف خودش منم چهار دست و پا رفتم و جلوش نشستم کوک:خیلی مهربونی من:😊عزیزدلم بعد گرفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد من:اگه قیافت اینجوری توهم باشه من میرما🙁 یهو سفت بغلم کرد کوک:نه تو هیچ جا نمیری هیچ جا نمیری نمیری نه من:پس وقتی بهت نگاه میکنم فقط لبخند باشه ها کوک:باشه بعد اومدم از تو بغلش بیرون و بهش نگاه کردم بعد یه لبخند فرشته مانند زد من:آهان خیلی خوبه کوک:تو همه ی وجودمی گائولم(دارم عررر میزنمو مینویسم😭😭😭) تو کسی هستی که میتونه منو از مرده به زنده تغییر بده از سنگ به آدم از زمین به آسمون از آب به آتیش همه اینارو فقط کنارتوهم تغییر میکنه من:هوم😊 کوک:دیدی با من چیکار کردی من:نه کوک:تو منو دیوونه خودت کردی عاشق خودت کردی دوست دارم همین الان برم از همین پنجره داد بزنم بگم من تو رو دوست دارم و عاشقتم دیوونتم امتحانش ضرر نداره☺ من:میخوای چیکار کنی😕 کوک:نگاه کن فقط پاشد رفت در پنجره رو باز کرد صدا اکو میشد داد زد کوک:مننننننن اییییییننننننننن ددددخخخختتتتتترررررررر وووو دوسش دارم عاشششششقششششمممم ههههمممممهههههههه ی کسسسسسمممممممههههههه ای خدددااااا شنیدی
خدا:داد نزن فرزندم مردم خوابن😐
جبرئیل:کیه اینجوری داد میزنه
خدا:یه پسر دیوونه که داره عشقشو به همه ثابت میکنه
جبرئیل:خوب😴 چییییییی😲
خدا:بله
جبرئیل:اینارو حتما به هم برسون
سریع رفتم کشیدمش تو صداشو گرفتم و بردمش تو و در پنجره رو بستم من:بسه دیووونه داد نزن😶😂والا خدام فهمید کوک:گفتم من میکنم دیوونتم دیووونه میفهمی دختر من:میفهمم نفهممم باید برم بمیرم☺😊😍
خدا:داد نزن فرزندم مردم خوابن😐
جبرئیل:کیه اینجوری داد میزنه
خدا:یه پسر دیوونه که داره عشقشو به همه ثابت میکنه
جبرئیل:خوب😴 چییییییی😲
خدا:بله
جبرئیل:اینارو حتما به هم برسون
سریع رفتم کشیدمش تو صداشو گرفتم و بردمش تو و در پنجره رو بستم من:بسه دیووونه داد نزن😶😂والا خدام فهمید کوک:گفتم من میکنم دیوونتم دیووونه میفهمی دختر من:میفهمم نفهممم باید برم بمیرم☺😊😍
۷.۹k
۱۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.