حال بد مرا بر هم زن

حال بد مرا عاشقانه بر هم زن
قصه تلخ مرا از میانه بر هم زن

در جهانی که پر از نیرنگ و ریاست
بیا و فاصله را ماهرانه بر هم زن

دو چشم خانه در آرزوی دیدن توست
شب غمگین من بی بهانه بر هم زن

صدای بلند ساعت و بستر از تو تهی
چه دل خورند بیا و شبانه بر هم زن

مسیر شهر دلم مملو از سکوت شده
بیا سکوت مرا عابرانه بر هم زن

محمد خوش بین
دیدگاه ها (۳)

تسلیم معشوق

صبح بخیر

کابوس گذشت

از یاد رفته

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط