نجوای عشق پارت ۷۸
همینجوری رو زمین بودم طاق باز که جونگ کوک چهار دست و پا پاشد اومد طرفم منم زود پاشدم و دستمو پشتم گرفتم و یکم خم شدم جونگ کوکم نشست و یه دستشو انداخت رو اونور کمرم و منو کشید جلو تر که صورتم با صورتش برخورد کرد بعد رفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد و فشارم میداد سرشو برد سمت گردنم و سرشو تو موهام میبرد و موهامو نوازش میکرد و روی لپمو عقبشو میبوسید کوک:میخوام تو بغلم بلندت کنم مثل بچه کوچولو ها من:مواظب باش سرم نخوره به سقف کوک:نه نمیخوره بعد پاشدم منم پاشدم با یه دستش بلندم کرد کوک:آییی چقدر سنگینی من:کجام سنگینه تو زور نداری کوک:من زور ندارم من:اوهوم کوک:نگاه کن بعد قشنگ بلندم کرد با یه دست کوک:تو برای من اندازه پرم نیستی😂 من:تو برا من اندازه بالشتی کوک:عه پس بلندم کن من:خیله خوب بزارم زمین بعد گذاشتم زمین با زوری داشتم یخورده بردمش بالا بعد گذاشتمش رو زمین من:آهه کمرم چقدر سنگین بودی 😣😂😂😂 کوک:ماشالا نشکستی بعد گرفت بلندم کرد من:ساعت چنده کوک:شیش من:چی جونگ کوک الان میان کوک:نگران نباش همه چیز آمادس همه چی داریم من:هوففف خوبه کوک:پس من برم یه لباس بپوشم من:اوکی برو رفت یه لباس پوشید منم رفتم تو آشپز خونه که جونگ کوک اومد لباشو بزاره رو لبام که زنگ در و زدن کوک:چرااااا😐 من:برو تهیونگ و رزین کوک:بزار نگاه کنم رفت نگاه کرد دید اونان در و باز کرد من جلدی رفتم طرف رزی ولی گفت یواش بغلم کن من:چرا رزی:بهت میگم(رزی حاملس💃🏼💃🏼😂😂😂😂🤣) من:بیا تو بعد اومدن جونگ کوک یه چشمک زد یعنی چه خبره منم بدون صحبت کردن شونمو انداختم و گفتم نمیدونم بعد خندید اومد طرفم و رفتیم نشستیم رزی:میگم کوک:پس من میرم قهوه بیارم من:منم میام بعد دوییدم رفتم دنبالش تو آشپزخونه رفتم کنار جونگ کوک من:جونگ کوک اینا مشکوک میزنن کوک:آره انگار میخوان یه چیزی بگن من:آره فوضول مرگ شدم کوک:منم ولش کن خودشون میگن تو الان بیا اینجا بعد کمرمو گرفت و منو چسبوند به خودش کوک:میدونستی وقتی میخوای یه چیزیو بدونی خیلی کیوت میشی من:نه الان تو گفتی فهمیدم کوک:پس از این به بعد بدون بعد دستاشو زد به صورتم و پیشونیشو چسبوند به پیشونیم چسبوند من:الان بعد جدا شد کوک:لعنتی ولی منو به خودش چسبوند و کمرمو گرفته بود همینجوری نگاه میکردم به قهوه کوک:نایکا سرمو برگردوندم یهو لباشو گذاشت رو لبام و لبامو یه مک کوچولو زد و بعد جدا شد بهم نگاه میکرد من:سر رفت کوک:چی من:جونگ کوک از فاز بیا بیرون قهوه سر رفت کوک:ای وایی (مثل این فیلما اولش یواش میگی سر رفت بعد قشنگ جدی میشی میگی سر رفت😐😂😂😂🤣🤣) بعد زیرشو خاموش کرد بعد فنجونارو آورد من:بده من کوک:بیا بعد قهوه هارو ریختم تو فنجون که جونگ کوک اومد موهامو زد کنار
۲۰.۸k
۲۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.