برترین عشق پارت ۴۵
کوک:میخوام از خوشحالی داد بزنم من:عشقم تو داداتو زدی😐😂😂😂 کوک:عزیزم پنج ماه جونگ کوک همینجوری ازم مراقبت میکرد شیکمم اومده بود بالا تا اینکه من حوس توت فرنگی کردم جونگ کوک تو آشپز خونه بود پاشدم رفتم پیشش من:جونگ کوک کوک:عشقم چرا بلند شدی من:توت فرنگی میخوام کوک:الهی قربونت بشم باشه الان میرم برات میخرم تو برو بشین سرپا نباش من:باشه بعد بردم نشوندم رو مبل کوک:تا من میام هیچ کاری نمی کنی من:باشه جونگ کوک رفت بیرون منم منتظر موندم بعد چند دقیقه در زدن باید میرفتم در و باز کنم رفتم سمت در در و باز کردم جونگ کوک بود کوک:آه عشقم ببخشید کیلید و جا گذاشتم مجبور شدی بیای در و بازی کنی من:نه عشقم اشگالی نداره بیا تو بعد اومد لباشم گذاشت رو لبام و لبامو بوسید بعد اومد تو منم در و بستم به توت فرنگیا نگاه میکردم گنده بودن دهنم آب افتاد با جونگ کوک راه میرفتم هر جا میرفت(شبی این موشا هستن وقتی بوی پنیر به دماغشون میخوره دنبالش میرن😐😂😂😂🤣🤣) بعد وایسادم کنارش من فقط توت فرنگی نگاه میکردم جونگ کوک یه نگاه کرد کوک:عشقم چیه من:یعنی نمیبینی منتظرم تا توت فرنگی بدی بهم کوک:اوه ببخشید نفسم الان بهت میدم بعد یدونه برداشت کوک:بیا سرمو چرخوندم اونم اومد جلو صورتم نزدیک بعد توت فرنگیو گذاشت تو دهنم نصفش منو خوردم نصفشم خودش خورد بعد بردم طرف کابینت و نشوندم بلای کابینت و بهم میداد یدونه رو ازش گرفتم و نصفشو کردم تو دهنم همون موقع جونگ کوک اونور توت فرنگی رو گرفت و گاز زد و نصفشو خورد منم اون یکیشو خوردم من:دیگه نمیخوام کوک:خیله خوب میزارم تو یخچال هر وقت خواستی بگو بهت میدم یه عالمه توت فرنگیه ☺ من:باشه کوک:عشقم گونه هات گل انداخته ها من:عشقم حاملم خیر سرم کوک:خیلی نازی من:🙂 کوک:ای جونم میخوای بیا پایین من:آره بعد دستمو دور گردنش حلقه کردم و اونم آوردم پایین من:جونگ کوک یواش فشار نده کوک:نه مراقبم بعد آوردم پایین همون موقع یه درد کوچولو افتاد تو دلم من:آیی کوک:چیشد من:بچت لگد کوک:بیخود کرده مامانتو نزن باهات قهر میشم من:گناه داره قهر نکن با بچم کوک:خیله خوب قهر نمیکنم چون تو گفتی بعد بردم نشوندم رو مبل
نه ماه بعد
نه ماهم بود دیگه آخراش بود بچمونم پسر بود همینجوری نشسته بودم که دردم شروع من:آییی جونگ کوک کوک:یون هی وقتشه من:آره جونگ کوک آییی بعد جونگ کوک بلندم کرد بردتم تو ماشین زنگ زد به تهیونگ کوک:تهیونگ به همه بگو من:جونگ کوک آیییی راه و گم کردی کوک:وات من:ببین من تا برسیم بیمارستان همینجا بچم بدنیا اومده بنزینتم داره تموم میشه کوک:واییی من:آییییی کوک:عشقم تحمل کن
از زبون تهیونگ
انگار اوضا خوب نبود سوریاتا گوشیو ازم گرفت سوریاتا:ای عقب مونده زود برس بیمارستان
نه ماه بعد
نه ماهم بود دیگه آخراش بود بچمونم پسر بود همینجوری نشسته بودم که دردم شروع من:آییی جونگ کوک کوک:یون هی وقتشه من:آره جونگ کوک آییی بعد جونگ کوک بلندم کرد بردتم تو ماشین زنگ زد به تهیونگ کوک:تهیونگ به همه بگو من:جونگ کوک آیییی راه و گم کردی کوک:وات من:ببین من تا برسیم بیمارستان همینجا بچم بدنیا اومده بنزینتم داره تموم میشه کوک:واییی من:آییییی کوک:عشقم تحمل کن
از زبون تهیونگ
انگار اوضا خوب نبود سوریاتا گوشیو ازم گرفت سوریاتا:ای عقب مونده زود برس بیمارستان
۳۴.۵k
۱۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.