p6
p6
خامه رو با کمک قاشق مخصوص خودش کامل بهش مالیدی و درحال مالیدن به قسمت های دیگه ایم بودی ، جوابشو دادی
= پس چی صدات کنم؟ یونگبوک رو هم دوست نداری مرتیکه
_ اوپا بهتره
= فقط یک سال ازت کوچیکمااا
_ اوپا بهم بیشتر میاد
= هرچی که تو بگی..* کیک رو برداشتی و با لبخند گنده ای نگاهش کردی * تادااا اینم از این
برگشت و به کیک نگاه کرد
_ عالی شده
نگاه خوشحالتو بهش دوختی و سرتو به معنی موافقت به بالا پایین هدایت کردی..
با فکری که به سرش زد لبخندش محو شد نمیدونست زمان مناسبیه یا نه ولی میخواست دیگه از این حس خبردار شی!
= میشه در یخچالو باز کنی؟!
سرشو تکون داد و به سمت یخچال رفت دستشو روی دستگیره گذاشت و به سمت خودش کشیدش که فاصله گرفت ..
کامل درشو باز کرد که تو واردش شدی ، خم شدی و کیک رو توی یخچال گذاشتی
یکم ازش فاصله گرفتی که در یخچال توسط فلیکس بسته شد ..
میخواستی بری دستاتو بشوری که با حرکتی که زد به شک بزرگی رفتی!
تورو بین خودش و دیوار اثیر کرده بود و با ناراحتی بهت نگاه میکرد
= چیزی .. شده؟!
فاصله سرشو کمتر کرد و نگاهشو داد به لبات
_ راستش دیگه برام مهم نیست ا/ت..ولی میخوام بدونی که همیشه جات تو قلبمه ... و تا اخر عمرمم دوستت دارم..
بدون هیچ مکثی چشماش رو بست و همینطور لباشو روی لبات گذاشت .
شک بزرگی بودی..نمیدونستی باید چیکار کنی ولی از ته قلبت..دوست داشتی باهاش در این بوسه اولین بوسه ات همکاری کنی..
شاید حس دوتاتونم دونفره بوده باشه ... هوم؟!
درست بود...ازانتهای قلبت می تونستی حس کنی که دوستش داری .. اما هنورم توی شک بزرگی بودی..متقابل چشم هاتو بستی و دستاتو دور گردنش انداختی..
end:)
بلخره این چند پارتی طولانیمونم تموم شدددد این اولین چندپارتی طولانی پیج بود❤
نظرتون فرشته کوچولو ها؟:)
خامه رو با کمک قاشق مخصوص خودش کامل بهش مالیدی و درحال مالیدن به قسمت های دیگه ایم بودی ، جوابشو دادی
= پس چی صدات کنم؟ یونگبوک رو هم دوست نداری مرتیکه
_ اوپا بهتره
= فقط یک سال ازت کوچیکمااا
_ اوپا بهم بیشتر میاد
= هرچی که تو بگی..* کیک رو برداشتی و با لبخند گنده ای نگاهش کردی * تادااا اینم از این
برگشت و به کیک نگاه کرد
_ عالی شده
نگاه خوشحالتو بهش دوختی و سرتو به معنی موافقت به بالا پایین هدایت کردی..
با فکری که به سرش زد لبخندش محو شد نمیدونست زمان مناسبیه یا نه ولی میخواست دیگه از این حس خبردار شی!
= میشه در یخچالو باز کنی؟!
سرشو تکون داد و به سمت یخچال رفت دستشو روی دستگیره گذاشت و به سمت خودش کشیدش که فاصله گرفت ..
کامل درشو باز کرد که تو واردش شدی ، خم شدی و کیک رو توی یخچال گذاشتی
یکم ازش فاصله گرفتی که در یخچال توسط فلیکس بسته شد ..
میخواستی بری دستاتو بشوری که با حرکتی که زد به شک بزرگی رفتی!
تورو بین خودش و دیوار اثیر کرده بود و با ناراحتی بهت نگاه میکرد
= چیزی .. شده؟!
فاصله سرشو کمتر کرد و نگاهشو داد به لبات
_ راستش دیگه برام مهم نیست ا/ت..ولی میخوام بدونی که همیشه جات تو قلبمه ... و تا اخر عمرمم دوستت دارم..
بدون هیچ مکثی چشماش رو بست و همینطور لباشو روی لبات گذاشت .
شک بزرگی بودی..نمیدونستی باید چیکار کنی ولی از ته قلبت..دوست داشتی باهاش در این بوسه اولین بوسه ات همکاری کنی..
شاید حس دوتاتونم دونفره بوده باشه ... هوم؟!
درست بود...ازانتهای قلبت می تونستی حس کنی که دوستش داری .. اما هنورم توی شک بزرگی بودی..متقابل چشم هاتو بستی و دستاتو دور گردنش انداختی..
end:)
بلخره این چند پارتی طولانیمونم تموم شدددد این اولین چندپارتی طولانی پیج بود❤
نظرتون فرشته کوچولو ها؟:)
۳۰.۸k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.