دل که برای نگاهی رفت، رفته...
دل که برای نگاهی رفت، رفته...
حالا تو نخ و سوزن دست بگیر و آسمان را به زمین بدوز، فایدهای ندارد که ندارد!
هی اخم کن، هی رو بگیر...
هی کم محلی کن..!
من هم؛ هی عاشقت میشوم، هی دوستت میدارم، هی خودم را بیشتر به تو میبازم اما...
خدا را چه دیدی؟
یک دفعهای ورق برمیگردد،
یک دفعهای کارد به استخوان میرسد و آنگاه...قید دلی که در بند چشم های تو است را میزنم و، بار سفری بیبرگشت میبندم...
آن موقع حتی اگر عاشقم هم شوی، بر نمیگردم...
قدر این روز هایم را بدان.
آدمی اگر خسته شود...خسته شده، هر کاری کنی؛ فایده ندارد که ندارد!
آیهسعیدی✍️
حالا تو نخ و سوزن دست بگیر و آسمان را به زمین بدوز، فایدهای ندارد که ندارد!
هی اخم کن، هی رو بگیر...
هی کم محلی کن..!
من هم؛ هی عاشقت میشوم، هی دوستت میدارم، هی خودم را بیشتر به تو میبازم اما...
خدا را چه دیدی؟
یک دفعهای ورق برمیگردد،
یک دفعهای کارد به استخوان میرسد و آنگاه...قید دلی که در بند چشم های تو است را میزنم و، بار سفری بیبرگشت میبندم...
آن موقع حتی اگر عاشقم هم شوی، بر نمیگردم...
قدر این روز هایم را بدان.
آدمی اگر خسته شود...خسته شده، هر کاری کنی؛ فایده ندارد که ندارد!
آیهسعیدی✍️
۱.۴k
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.