به گذشته فکر میکنم ،
به گذشته فکر میکنم ،
دختری رو یادم میاد که تموم دغدغه اش جوش های صورتش بود ،
تمام دلهره هاش یک کیلو بالا و پایین شدن وزنش بود ،
دختری که همه اون و با لبخندش میشناختن ، قهقه هاش ، شیطنت هاش ، تخس بازی هاش ،
همون شیطونه مدرسه که از دست مظلوم بازیش و درس خوبش همش از رفتن به دفتر جون سالم به در میبرد ،
دختری رو یادمه با کلی آرزو ، با کلی رویا ، با کلی خیال ،
رویا میبافت ، برای روزهای بزرگ شدنش ، خانم شدنش ، عروس شدنش ، مادر شدنش ،
و حالا خودم و میبینم ، میون تاریکی و سیاهی ِ صفحه گوشیم ،
چهرم هنوزم شبیه همون دختره ، شایدم لبخندهام ، ولی ،،
پیر شدم ، چروک شدم ، فرسوده شدم و دلمرده ، دیگه آرزویی ندارم ، خودمو سپردم به روزمرهگی های زندگی ، دیگه مهم نیست چی بشه ،
خدایا نامردی بود ، گناه من چی بود که محکوم شدم به این زندگی ، به این بی احساسی ،
محکوم شدم تا کنار مردی باشم که تمام آرزوهام و میگیره ازم ،
این پیر شدن تاوان هر چی کی بود ، بسه ، دیگه بسه ،
خسته ام ،
دختری رو یادم میاد که تموم دغدغه اش جوش های صورتش بود ،
تمام دلهره هاش یک کیلو بالا و پایین شدن وزنش بود ،
دختری که همه اون و با لبخندش میشناختن ، قهقه هاش ، شیطنت هاش ، تخس بازی هاش ،
همون شیطونه مدرسه که از دست مظلوم بازیش و درس خوبش همش از رفتن به دفتر جون سالم به در میبرد ،
دختری رو یادمه با کلی آرزو ، با کلی رویا ، با کلی خیال ،
رویا میبافت ، برای روزهای بزرگ شدنش ، خانم شدنش ، عروس شدنش ، مادر شدنش ،
و حالا خودم و میبینم ، میون تاریکی و سیاهی ِ صفحه گوشیم ،
چهرم هنوزم شبیه همون دختره ، شایدم لبخندهام ، ولی ،،
پیر شدم ، چروک شدم ، فرسوده شدم و دلمرده ، دیگه آرزویی ندارم ، خودمو سپردم به روزمرهگی های زندگی ، دیگه مهم نیست چی بشه ،
خدایا نامردی بود ، گناه من چی بود که محکوم شدم به این زندگی ، به این بی احساسی ،
محکوم شدم تا کنار مردی باشم که تمام آرزوهام و میگیره ازم ،
این پیر شدن تاوان هر چی کی بود ، بسه ، دیگه بسه ،
خسته ام ،
۳.۶k
۲۷ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.