شکستن نفس! :)
در باشگاه كشتي بوديم. آماده ميشديم براي تمرين. ابراهيم هم وارد شد.
چند دقيقه بعد يکي ديگر از دوستان آمد. تا وارد شد بی مقدمه گفت: ابرام جون، تيپ وهيکلت خيلي جالب شده! تو راه كه میومدی دو تا دختر پشــت ســرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف
ميزدند! بعد ادامه داد: شــلوار و پيراهن شــيك كه پوشيدي، ساک ورزشي هم که دست گرفتي.کاملاً مشخصه ورزشکاری!
به ابراهيم نگاه كردم. رفته بود تو فكر. ناراحت شد! انگار توقع چنين حرفی
را نداشت.
جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهيم را ديدم خندهام گرفت! پيراهن بلند
پوشيده بود و شلوار گشاد!
به جاي ساک ورزشي لباس ها را داخل کيسه پلاستيكی ريخته بود! از آن
روز به بعد اينگونه به باشگاه می آمد !
بچه ها ميگفتند: بابا تو ديگه چه جور آدمي هستی؟!
ما باشگاه ميايم تا هيکل ورزشکاري پيدا کنيم. بعد هم لباس تنگ بپوشيم.
اما تو با اين هيکل قشنگ و رو فُرم، آخه اين چه لباسهائيه که ميپوشي؟!
ابراهيم به حرفهاي آنها اهميت نميداد.به دوســتانش هم توصيه ميکرد که: اگر ورزش براي خدا باشــد، ميشــه
عبادت. اما اگه به هر نيت ديگهای باشه ضرر ميکنين.
#سلام_بر_ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
چند دقيقه بعد يکي ديگر از دوستان آمد. تا وارد شد بی مقدمه گفت: ابرام جون، تيپ وهيکلت خيلي جالب شده! تو راه كه میومدی دو تا دختر پشــت ســرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف
ميزدند! بعد ادامه داد: شــلوار و پيراهن شــيك كه پوشيدي، ساک ورزشي هم که دست گرفتي.کاملاً مشخصه ورزشکاری!
به ابراهيم نگاه كردم. رفته بود تو فكر. ناراحت شد! انگار توقع چنين حرفی
را نداشت.
جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهيم را ديدم خندهام گرفت! پيراهن بلند
پوشيده بود و شلوار گشاد!
به جاي ساک ورزشي لباس ها را داخل کيسه پلاستيكی ريخته بود! از آن
روز به بعد اينگونه به باشگاه می آمد !
بچه ها ميگفتند: بابا تو ديگه چه جور آدمي هستی؟!
ما باشگاه ميايم تا هيکل ورزشکاري پيدا کنيم. بعد هم لباس تنگ بپوشيم.
اما تو با اين هيکل قشنگ و رو فُرم، آخه اين چه لباسهائيه که ميپوشي؟!
ابراهيم به حرفهاي آنها اهميت نميداد.به دوســتانش هم توصيه ميکرد که: اگر ورزش براي خدا باشــد، ميشــه
عبادت. اما اگه به هر نيت ديگهای باشه ضرر ميکنين.
#سلام_بر_ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
۴.۳k
۱۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.