فیک ۶۵
فیک ۶۵
کوک
کوک:اره
ته:پاتوقی یا آدرس یا آشنایی نداره
کوک:چرا دار....دمت گرم خوب شده گفتی
کوک بدنه اینکه به ته فرصت حرف زدن بده از اتاق خارج شد و به سمت ماشین رفت و به باره AEحرکت کرد
وقتی رسید به دنبال خانمه هوانگ گشت
میزی رو دید که خانم هوانگ رو دید که مست بود پس این بهترین گزینه بود
به سمتش رفت و گفت
کوک:چطوری
هوانگ:چی میخوای
کوک:میدونی هوسوک کجاست
هوانگ:اون یه احمقی خنگه ولی من نمیدونم کجاس
کوک عصبی شد و دست هوانگ رو گرفت و به سمت ماشین برد و دره عقبو باز کرد و انداختش داخل
خودش هم سوار شد و به سمت شکنجه گاه رفت
........
هانول
سخت بود با خدمتکارا گرم بگیری ولی مردا راحت تر بود تا اونجایی که فهمید بودم هوسوک جز قوی ترین مافیاها بود
تا حدودی که متوجه شده بودم کوک پدره هوسوکو کشته بود
و هوسو ک برای انتقام از کوک از من استفاده میخواد بکنه
دستامو بهم چسبوندم و با خودم گفتم
«خدا کنم کوک صدمه نبینه »هرچی بوده پدره هوسوک یه کاری کرده ک کوک کشتش وگرنه کوک بدونه دلیل کسی رو نمیکشه
دلم کمی درد میکرد ولی قابل تحمل بود
با صدای در دستامو باز کردم و روی تخت دارزش کشیدم و خودمو زدم به خواب
..
صدای قدم های محکم معلوم بود ماله هوسوک بود
هوسوک وارد شد و در رو پشت سرش بست
هوسوک:بیداری دارایی کوک ؟
هیچ جوابی دریافت نکرد هوسوک واقعا فکر کرده بود که هانول خوابه ولی از یه زنه حام*له بعید بود که خواب باشه چون زنای حام*له همیشه زود خسته میشن
هوسوک روی تخت نشست و آروم خم شد و دره گوشه هانور
گفت :خیلی دوست دارم اسمه پسرتو خودم انتخاب کنم
فکر کنم سلیقم بهتر از کوک هست
کوک
کوک:اره
ته:پاتوقی یا آدرس یا آشنایی نداره
کوک:چرا دار....دمت گرم خوب شده گفتی
کوک بدنه اینکه به ته فرصت حرف زدن بده از اتاق خارج شد و به سمت ماشین رفت و به باره AEحرکت کرد
وقتی رسید به دنبال خانمه هوانگ گشت
میزی رو دید که خانم هوانگ رو دید که مست بود پس این بهترین گزینه بود
به سمتش رفت و گفت
کوک:چطوری
هوانگ:چی میخوای
کوک:میدونی هوسوک کجاست
هوانگ:اون یه احمقی خنگه ولی من نمیدونم کجاس
کوک عصبی شد و دست هوانگ رو گرفت و به سمت ماشین برد و دره عقبو باز کرد و انداختش داخل
خودش هم سوار شد و به سمت شکنجه گاه رفت
........
هانول
سخت بود با خدمتکارا گرم بگیری ولی مردا راحت تر بود تا اونجایی که فهمید بودم هوسوک جز قوی ترین مافیاها بود
تا حدودی که متوجه شده بودم کوک پدره هوسوکو کشته بود
و هوسو ک برای انتقام از کوک از من استفاده میخواد بکنه
دستامو بهم چسبوندم و با خودم گفتم
«خدا کنم کوک صدمه نبینه »هرچی بوده پدره هوسوک یه کاری کرده ک کوک کشتش وگرنه کوک بدونه دلیل کسی رو نمیکشه
دلم کمی درد میکرد ولی قابل تحمل بود
با صدای در دستامو باز کردم و روی تخت دارزش کشیدم و خودمو زدم به خواب
..
صدای قدم های محکم معلوم بود ماله هوسوک بود
هوسوک وارد شد و در رو پشت سرش بست
هوسوک:بیداری دارایی کوک ؟
هیچ جوابی دریافت نکرد هوسوک واقعا فکر کرده بود که هانول خوابه ولی از یه زنه حام*له بعید بود که خواب باشه چون زنای حام*له همیشه زود خسته میشن
هوسوک روی تخت نشست و آروم خم شد و دره گوشه هانور
گفت :خیلی دوست دارم اسمه پسرتو خودم انتخاب کنم
فکر کنم سلیقم بهتر از کوک هست
۱۹.۳k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.