نامه کیخسرو به رستم
#نامه_کیخسرو_به_رستم
#شاهنامه
نامه کیخسرو به رستم وکمک خواستن از او
خبرشکست سپاه ایرانیان همچون زهربه کام کیخسرو ریخت. اوکه پیروزی سربازان ایران رادربرابر این پهلون بیگانه تنهادر دست رستم می دیدند،فرمان داد تا بیدرنگ برای او نامه ای نوشتند.کیخسرو در نامه پس از ستایش جهان افرین،به رستم درود فرستادو از اوخواست تا هرچه زود تر زابلستان را ترک کندوبه سوی پایتخت روانه شود.
رستم با خواندن نامه ی کیخسرو،دلش به درد آمد ورخسارش برافروخته شد.در دم،لباس رزم به تن کرد وبا دوازده هزار مرد جنگی یه سوی پایتخت به راه افتاد. ازآن سو،افراسیاب چون ازپیروزی برزو آگاه شد،باسپاهی گران به یاری او آمدتاکار ایزانیان را یکسره کند.
دوسپاه اتیران وتوران درخاک ری رو به روی هم قرار گرفتند وچادربر افراشتند. روزی گذشت وشب فرا رسید. چون پاسی ازشب گذشت،گیو به رستم گفت:ای جهان پهلوان هنگام رفتن به سوی پهلوانان در بند است .
رستم بیدرنگ لباس مبدل به تن کرد وبه همراه گیو به سوی لشگرگاه دشمن به راه افتاد. او آرام آرام پسش رفت تا به جایگاه تورانیان رسید. دوپهلوان درگوشه ای ایستادندوبه همه جا چشم گرداندند. درهمین هنگام چشم رستم به سراپرده بزرگ خیره ماند.برزو در آن سراپرده نشسته بود وگروهی از جنگاوران دور او حلقه زده بودند. رستم چون به بر وبالای برزو چشم دوخت،از هیبت وبزرگی او چشم دوخت،ازهیبت وبزرگی او شگفت زده شد وبه گیو گفت: ای پهلوان!من روزگاری دراز را پست سر گذاشته ام . در این سال ها جنگ های بسیاری کرده ام. برسر دیو سپید به غار تاریک رفته ام وبا پهلوان زیادی پنجه درپنجه افکنده ام ولی تاکنون چنین پهلوانی ندیده ام. گویی او سهراب یل است که سراز خاک برآورده و دربرابرچشمان من قدبر افراشته است.
رستم سرگرم تماشای برزو بود که گیو او را از گذشت زمان آگاه کرد. جهان پهلوان به خود آمد وبه یاد پهلوان در بندافتاد. آرام وبی صدا به سراغ آنان رفت وپس از آزاد کردن طوس وفریبرز،از همان راهی که آمده بودند برگشتند. بامداد خبرآزاد شدن بندیان به دست رستم،به گوش افراسیاب رسید.شاه توران از پیوستن رستم به سپاه ایران بر خود لرزید.او فرمان داد که طبل جنگ را به صدادر آورند. قلب دوسپاه در سینه می تپید که برزو اراده ی میدان کرد. او که براسبی تیز رو نشسته بود،پیش از حرکت به پیران گفت:نشانه های رستم را به من بگو تا او را بشناسم .می خواهم امروز با او نبرد کنم.
ادامه...
#شاهنامه
نامه کیخسرو به رستم وکمک خواستن از او
خبرشکست سپاه ایرانیان همچون زهربه کام کیخسرو ریخت. اوکه پیروزی سربازان ایران رادربرابر این پهلون بیگانه تنهادر دست رستم می دیدند،فرمان داد تا بیدرنگ برای او نامه ای نوشتند.کیخسرو در نامه پس از ستایش جهان افرین،به رستم درود فرستادو از اوخواست تا هرچه زود تر زابلستان را ترک کندوبه سوی پایتخت روانه شود.
رستم با خواندن نامه ی کیخسرو،دلش به درد آمد ورخسارش برافروخته شد.در دم،لباس رزم به تن کرد وبا دوازده هزار مرد جنگی یه سوی پایتخت به راه افتاد. ازآن سو،افراسیاب چون ازپیروزی برزو آگاه شد،باسپاهی گران به یاری او آمدتاکار ایزانیان را یکسره کند.
دوسپاه اتیران وتوران درخاک ری رو به روی هم قرار گرفتند وچادربر افراشتند. روزی گذشت وشب فرا رسید. چون پاسی ازشب گذشت،گیو به رستم گفت:ای جهان پهلوان هنگام رفتن به سوی پهلوانان در بند است .
رستم بیدرنگ لباس مبدل به تن کرد وبه همراه گیو به سوی لشگرگاه دشمن به راه افتاد. او آرام آرام پسش رفت تا به جایگاه تورانیان رسید. دوپهلوان درگوشه ای ایستادندوبه همه جا چشم گرداندند. درهمین هنگام چشم رستم به سراپرده بزرگ خیره ماند.برزو در آن سراپرده نشسته بود وگروهی از جنگاوران دور او حلقه زده بودند. رستم چون به بر وبالای برزو چشم دوخت،از هیبت وبزرگی او چشم دوخت،ازهیبت وبزرگی او شگفت زده شد وبه گیو گفت: ای پهلوان!من روزگاری دراز را پست سر گذاشته ام . در این سال ها جنگ های بسیاری کرده ام. برسر دیو سپید به غار تاریک رفته ام وبا پهلوان زیادی پنجه درپنجه افکنده ام ولی تاکنون چنین پهلوانی ندیده ام. گویی او سهراب یل است که سراز خاک برآورده و دربرابرچشمان من قدبر افراشته است.
رستم سرگرم تماشای برزو بود که گیو او را از گذشت زمان آگاه کرد. جهان پهلوان به خود آمد وبه یاد پهلوان در بندافتاد. آرام وبی صدا به سراغ آنان رفت وپس از آزاد کردن طوس وفریبرز،از همان راهی که آمده بودند برگشتند. بامداد خبرآزاد شدن بندیان به دست رستم،به گوش افراسیاب رسید.شاه توران از پیوستن رستم به سپاه ایران بر خود لرزید.او فرمان داد که طبل جنگ را به صدادر آورند. قلب دوسپاه در سینه می تپید که برزو اراده ی میدان کرد. او که براسبی تیز رو نشسته بود،پیش از حرکت به پیران گفت:نشانه های رستم را به من بگو تا او را بشناسم .می خواهم امروز با او نبرد کنم.
ادامه...
۲.۴k
۲۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.