بِه وَقتِه نِوِشتِه آنآ
#قسمت_اول
انقدر خندیده بودم از دلدرد دستم رو دلم بود.آفرینا یه جیغ کوتاه زدو دستمو کشید سمت کافه ای که وسط پاساژ بود.وای الهه بریم مث همیشه آیس پک بخوریم .باخنده رفتیم تو کافه.رفتیم وسط وسط که یه میز سه نفره بود نشستیم.خریدامونو سر دادیم زیر میز.آفرینا رفت
که دوتا آیس پک سفارش بده.داشتم کافه رو نگا میکردم که یهو آفرینا باصدای بلند جیغ جیغوش داد زد هووی الهه شکلاتی نداره طالبی بگیرم برات.؟ منم مث خودش داد زدم نوچچچچچ یه چی بگیر شکلات داشته باشه! آفرینا از حرص پاشو کوبوند زمین . چن نفری که تو کافه بودن برگشتن سمتش که آفرینا بایه لبخند ملیح مواای لختشو تو دستش پیچوندو برگشت سمت یخچال کافه.از خنده دستم گذاشتم رو دهنمو ریز خندیدم.که گوشیم زنگ خورد یه دونه محکم زدم تو سرم وایییییی دیر شد
پاشدم رفتم زیر میز تندتند دنبال گوشیم گشتم لامصب بین اینهمه خرید پیدا نمیشد که.خلاصه پیدا کردمو تماسو وصل کردم.سلام مامانم قشنگم.سلامودرد کجایی الهه مگه قرار نبود با آفرینا برید مانتو منو بگیرید از خیاط .وای اصلا یادم نبودلباس مامان.با این حال مجبور شدم دروغ بگم:مامی جونم گرفتیم الان اومدیم یه چی بخوریم.خب پس زود بیا که شب خونه عموتیم.بعدش قط کرد.همون جوری به گوشی زل زدم .وااااا معلومه اوضاع خطریه .آفرینا مث کانکورو با بپر بپر اومد سمت میز انگار نه انگار ۱۷سالشه بزغاله.آیس پک موزیشو همونجور که کوفت میکرد نشست.همینجور زل زد بهم .دستش که چیزی نبود .پس برامن؟!
پس من چی آفرینا یه لبخند خبیثانه زد
بلند شدم داد زدم آفرینا تو برامن هیچی نگرفتی ؟تویه کلمه میشه گف بهت عن.
با عصبانیت بهش زل زدم که دیدم مات یه جا شده !خاستم برگردم ببینم به چی نگا میکنه که آفرینا داد زد نه الهه سوالی بهش خیره شدم که دستپاچه گف چیزه میگم الان برات یه چی بیارن تو بیا با گوشی من چنتا عکس بگیر.
ادامه نوشته https://wisgoon.com/pin/30459851//
#ana
#جذاب #فانتزی #عکس #عکس_نوشته #هنر
انقدر خندیده بودم از دلدرد دستم رو دلم بود.آفرینا یه جیغ کوتاه زدو دستمو کشید سمت کافه ای که وسط پاساژ بود.وای الهه بریم مث همیشه آیس پک بخوریم .باخنده رفتیم تو کافه.رفتیم وسط وسط که یه میز سه نفره بود نشستیم.خریدامونو سر دادیم زیر میز.آفرینا رفت
که دوتا آیس پک سفارش بده.داشتم کافه رو نگا میکردم که یهو آفرینا باصدای بلند جیغ جیغوش داد زد هووی الهه شکلاتی نداره طالبی بگیرم برات.؟ منم مث خودش داد زدم نوچچچچچ یه چی بگیر شکلات داشته باشه! آفرینا از حرص پاشو کوبوند زمین . چن نفری که تو کافه بودن برگشتن سمتش که آفرینا بایه لبخند ملیح مواای لختشو تو دستش پیچوندو برگشت سمت یخچال کافه.از خنده دستم گذاشتم رو دهنمو ریز خندیدم.که گوشیم زنگ خورد یه دونه محکم زدم تو سرم وایییییی دیر شد
پاشدم رفتم زیر میز تندتند دنبال گوشیم گشتم لامصب بین اینهمه خرید پیدا نمیشد که.خلاصه پیدا کردمو تماسو وصل کردم.سلام مامانم قشنگم.سلامودرد کجایی الهه مگه قرار نبود با آفرینا برید مانتو منو بگیرید از خیاط .وای اصلا یادم نبودلباس مامان.با این حال مجبور شدم دروغ بگم:مامی جونم گرفتیم الان اومدیم یه چی بخوریم.خب پس زود بیا که شب خونه عموتیم.بعدش قط کرد.همون جوری به گوشی زل زدم .وااااا معلومه اوضاع خطریه .آفرینا مث کانکورو با بپر بپر اومد سمت میز انگار نه انگار ۱۷سالشه بزغاله.آیس پک موزیشو همونجور که کوفت میکرد نشست.همینجور زل زد بهم .دستش که چیزی نبود .پس برامن؟!
پس من چی آفرینا یه لبخند خبیثانه زد
بلند شدم داد زدم آفرینا تو برامن هیچی نگرفتی ؟تویه کلمه میشه گف بهت عن.
با عصبانیت بهش زل زدم که دیدم مات یه جا شده !خاستم برگردم ببینم به چی نگا میکنه که آفرینا داد زد نه الهه سوالی بهش خیره شدم که دستپاچه گف چیزه میگم الان برات یه چی بیارن تو بیا با گوشی من چنتا عکس بگیر.
ادامه نوشته https://wisgoon.com/pin/30459851//
#ana
#جذاب #فانتزی #عکس #عکس_نوشته #هنر
۶.۲k
۰۸ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.