یادت هست؟
یادت هست؟
پارسال همین دم دمای ماه رمضان بود
شب قبل از شروع ماه
قرار گذاشتیم سحر هرکه زودتر بیدار شد یک تک زنگ بزند
بزند و بزند تا زمانی که جوابی دریافت کند و اطمینان پیدا کند به بیداری دیگری
یادش بخیر
همیشه من زودتر بلند میشدم
وحتی بعد از اینکه تو به معنای آنکه بیدار شده ای تک زنگ میزدی
من باز هم زنگ میزدم و قطع میکردم
در تاریکی اتاق لبخندی به پهنای صورت می زدم و خودمانی بگویم،
نیشم عجیب تا بنا گوش باز میشد
انقدری که برق ردیف دندان هایم از نور صفحه ی گوشی بیشتر خودنمایی می کرد
آخر سر به ستوه می آمدی و زنگ می زدی
با احتیاط دکمه اتصال را فشار میدادم و گوشی را میگذاشتم دم گوشم با صدای خواب آلود که سعی در خفه کردنش داشتی، میگفتی، بیدارم خانم
و من آرام تر میگفتم، باشه.... و دکمه قطع اتصال
و همین جمله برایم بس بود
اصلا نیاز به خوردن هندوانه و چای آبلیمو و دو لیوان آب و..... برای مقابله با تشنگی در طول روز نبود
همان یاد آوری آن حالت از صدایت آنچنان روزه داری و تشنگی را از یاد میبرد که نظیر نداشت
آخر قرار گذاشته بودیم طول روز تلفنی صحبت نکنیم
می گفتیم گناهش زیادتر است، شاید روزه را باطل کند.... ومن عاشق این پایبندی به اعتقادات گاه و بی گاه و در حد توانمان بودم
کل طول روز حس و حال عجیبی داشتم اینکه میدانستم
تو هم مثل من روزه داری
اذان که میگفت، حس خوبی داشتم که میدانستم
تو هم الان یا علی گفته ای تا بلند شوی وضو بگیری....
تمام روز انگار مرکزی ترین نقطه ی دلم
همانجا که وقتی استرس می گیریم انگار دارند در آن نقطه شست و شوی رخت انجام می دهند
شده بود منبع تولید حال وصف ناشدنی... ذوق و شور و شادی و هیجان... همه و همه با هم...
آنقدر به برکت با هم بودنمان همه چی بیشتر از همیشه سرجایش بود که حس میکردیم خدا هم دیگر دارد حال میکند
ماه رمضان خوبی بود
و بی تکرار
خدا قبولش کند
پارسال همین دم دمای ماه رمضان بود
شب قبل از شروع ماه
قرار گذاشتیم سحر هرکه زودتر بیدار شد یک تک زنگ بزند
بزند و بزند تا زمانی که جوابی دریافت کند و اطمینان پیدا کند به بیداری دیگری
یادش بخیر
همیشه من زودتر بلند میشدم
وحتی بعد از اینکه تو به معنای آنکه بیدار شده ای تک زنگ میزدی
من باز هم زنگ میزدم و قطع میکردم
در تاریکی اتاق لبخندی به پهنای صورت می زدم و خودمانی بگویم،
نیشم عجیب تا بنا گوش باز میشد
انقدری که برق ردیف دندان هایم از نور صفحه ی گوشی بیشتر خودنمایی می کرد
آخر سر به ستوه می آمدی و زنگ می زدی
با احتیاط دکمه اتصال را فشار میدادم و گوشی را میگذاشتم دم گوشم با صدای خواب آلود که سعی در خفه کردنش داشتی، میگفتی، بیدارم خانم
و من آرام تر میگفتم، باشه.... و دکمه قطع اتصال
و همین جمله برایم بس بود
اصلا نیاز به خوردن هندوانه و چای آبلیمو و دو لیوان آب و..... برای مقابله با تشنگی در طول روز نبود
همان یاد آوری آن حالت از صدایت آنچنان روزه داری و تشنگی را از یاد میبرد که نظیر نداشت
آخر قرار گذاشته بودیم طول روز تلفنی صحبت نکنیم
می گفتیم گناهش زیادتر است، شاید روزه را باطل کند.... ومن عاشق این پایبندی به اعتقادات گاه و بی گاه و در حد توانمان بودم
کل طول روز حس و حال عجیبی داشتم اینکه میدانستم
تو هم مثل من روزه داری
اذان که میگفت، حس خوبی داشتم که میدانستم
تو هم الان یا علی گفته ای تا بلند شوی وضو بگیری....
تمام روز انگار مرکزی ترین نقطه ی دلم
همانجا که وقتی استرس می گیریم انگار دارند در آن نقطه شست و شوی رخت انجام می دهند
شده بود منبع تولید حال وصف ناشدنی... ذوق و شور و شادی و هیجان... همه و همه با هم...
آنقدر به برکت با هم بودنمان همه چی بیشتر از همیشه سرجایش بود که حس میکردیم خدا هم دیگر دارد حال میکند
ماه رمضان خوبی بود
و بی تکرار
خدا قبولش کند
۲.۵k
۰۷ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.