یه روز از خواب پا میشی و می بینی دیگه نیستم، دیگه منی وجو
یه روز از خواب پا میشی و میبینی دیگه نیستم، دیگه منی وجود نداره برات. یه روز به خودت میای و میبینی خیلی وقته رفتم و تو بیخبر بودی از رفتنم، سرگرم بودی و حواست نبودِ به بود و نبودم. یه روز متوجهِ یه جای خالی میشی که بعدِ اون هر چقدر سعی کنی با آدمای ریز و درشت پُرش کنی، نه زورت میرسه و نه هیچکسی اون جای خالی رو میتونه که پر کنه. یه روز جای خالیِ من برات میشه یه دردِ بزرگ، میشه غصههایی که اشک میارن به چشمات و قلبتو به درد میندازن. به خودت میای توام، میفهمی تو روزایی که حواست نبود و گُم بودی تو شلوغیایِ دور و برت، یکی رو از دست دادی که برات خیلی مهم بود. یه روزی متوجهِ نبودنم میشی و اون روز من ازت خیلی دور شدم، انقدری دور شدم که نه میبینمت و نه صدات به گوشم میرسه؛ نه سراغت میام و نه میتونی پیدام کنی و برای یه بارم که شده، بتونی باز منو ببینی. روزی میرسه که متوجهِ گم کردنِ آدمی میشی که بیشتر از هرکسی دوستت داشت، به فکرت بود، نگرانت میشد، برای حالِ خوبت تلاش میکرد و هر طوری بود، هوایِ قلبتو داشت. اون روز قراره برسه و تو تازه متوجه بشی، منی رو از دست دادی که تا بود، بودنش رو ندیدی، برات با بقیه هیچ فرقی نداشت و لا به لای لحظه هایِ پر سر و صدات، یه جا گمش کردی و جا گذاشتیش بینِ روزهای گذشتهات. یه روز قراره به خودت بیای و متوجهِ نبودنم بشی، ولی اون روز دیگه خیلی دیره و نه روزش مهمه، نه تو مهمی و نه حتی من.🥺🥺🖤🖤
قدر همو بدونیم 😔😔🖤🖤
قدر همو بدونیم 😔😔🖤🖤
۳.۴k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲