حقیقت اینه که ما کم کم از هم دور شدیم
حقیقت اینه که ما کم کم از هم دور شدیم
موضوع عادی شدنِ اوضاع نبود...
موضوع این بود که هیچوقت فکر نکردیم شاید فردا صبح که اون یکی از خونه میزنه بیرون دیگه برنگرده...
موضوع این بود که فکر کردیم همیشه همو داریم
فکر کردیم حتی اگه کم باشیم هم باز رابطمون خوب و قشنگ میمونه
ما مقصر نبودیم
وضعیتی که درونش گرفتار بودیم مارو ازهم دور کرد...
میگم مقصر نبودیم چون از صبح تا شب منتظر شنیدن "دوستت دارم"ی بودیم که اخر شب وقتی تایپ میشد ،بی هوا بسته شدن پلک چشممون از درد خستگی بازم مارو از شنیدنش محروم میکرد
ببین یچیزایی از زمانش که میگذره دیگه فایده نداره
مثل اینکه گلوت درد میکنه چایی داغ باید بخوری اما یادت میره و چندساعت میگذره
دیگه از دهن افتاده و حالت رو خوب نمیکنه
جواب "دوستت دارم "هم همینطوره
تو توی یه زمان های خاصی دلت میخواد جوابش رو بشنوی
ازش که میگذره دیگه فقط میتونی با یه شکلک قلب بحث رو جمع کنی یا یه لبخند نصفه گوشه ی لبت...که تظاهر کنی اوضاع خوبه!
ما به خیلی چیزا جز عشق و داشتنِ همدیگه باید فکر میکردیم
به هم نیاز داشتیم ولی وقت باهم بودن رو نداشتیم
دلمون برای هم تنگ میشد اما مرخصی نداشتیم!
ما هم اولش فکر میکردیم همه چیز رو میشه تغییر داد
فکر میکردیم دو ساعت هم نشه از هم بیخبر بمونیم
فکر میکردیم عشق از پس جنگیدن با مشکلات برمیاد
اما نمیدونستیم زندگی توی دنیای الان خیلی بی رحمی داره
ما فکر میکردیم همه چیز خوبه و داریم میجنگیم ولی حواسمون از دوست داشتن هم،از کنارهم بودن پرت شد!
کم کم دور شدیم ازهم
انقدری که یروز به خودمون نگاه کردیم دیدیدم بدون هم زندگی کردن رو چقدر خوب یاد گرفتیم
ما مقصر نبودیم
زندگیامون کاری کردند که ما ازهم دور بشیم
که عادت کنیم به اولویت آخرِ هم بودن!
موضوع عادی شدنِ اوضاع نبود...
موضوع این بود که هیچوقت فکر نکردیم شاید فردا صبح که اون یکی از خونه میزنه بیرون دیگه برنگرده...
موضوع این بود که فکر کردیم همیشه همو داریم
فکر کردیم حتی اگه کم باشیم هم باز رابطمون خوب و قشنگ میمونه
ما مقصر نبودیم
وضعیتی که درونش گرفتار بودیم مارو ازهم دور کرد...
میگم مقصر نبودیم چون از صبح تا شب منتظر شنیدن "دوستت دارم"ی بودیم که اخر شب وقتی تایپ میشد ،بی هوا بسته شدن پلک چشممون از درد خستگی بازم مارو از شنیدنش محروم میکرد
ببین یچیزایی از زمانش که میگذره دیگه فایده نداره
مثل اینکه گلوت درد میکنه چایی داغ باید بخوری اما یادت میره و چندساعت میگذره
دیگه از دهن افتاده و حالت رو خوب نمیکنه
جواب "دوستت دارم "هم همینطوره
تو توی یه زمان های خاصی دلت میخواد جوابش رو بشنوی
ازش که میگذره دیگه فقط میتونی با یه شکلک قلب بحث رو جمع کنی یا یه لبخند نصفه گوشه ی لبت...که تظاهر کنی اوضاع خوبه!
ما به خیلی چیزا جز عشق و داشتنِ همدیگه باید فکر میکردیم
به هم نیاز داشتیم ولی وقت باهم بودن رو نداشتیم
دلمون برای هم تنگ میشد اما مرخصی نداشتیم!
ما هم اولش فکر میکردیم همه چیز رو میشه تغییر داد
فکر میکردیم دو ساعت هم نشه از هم بیخبر بمونیم
فکر میکردیم عشق از پس جنگیدن با مشکلات برمیاد
اما نمیدونستیم زندگی توی دنیای الان خیلی بی رحمی داره
ما فکر میکردیم همه چیز خوبه و داریم میجنگیم ولی حواسمون از دوست داشتن هم،از کنارهم بودن پرت شد!
کم کم دور شدیم ازهم
انقدری که یروز به خودمون نگاه کردیم دیدیدم بدون هم زندگی کردن رو چقدر خوب یاد گرفتیم
ما مقصر نبودیم
زندگیامون کاری کردند که ما ازهم دور بشیم
که عادت کنیم به اولویت آخرِ هم بودن!
۹۹.۸k
۰۱ بهمن ۱۳۹۹