نجوای عشق پارت ۱۲
کوک:هوم پس دیوونه ای همینجوری تو صورتم بود من:آره کوک:پس منم دیوونم من:چقدر کوک:خیلی بدجوریم دیوونم من:واقعا کوک:واقعا من دیوونه توام من:انقدر کوک:انقدر (باید بگم تویه این رمان چون هیجانی و یکم جدیه از کلمات عشقم و عزیزم استفاده میشه☺ حالا گفتم ول نکنید رمانمو😭😂خدا و شیطانم تو قسمت های مثبت ۲۰ میان👿😈) من:آه کوک:چی شد جونگ کوک دستشو گذاشت رو جای تیر کوک:درد داری من:آره کوک:چیزی نیست دردش طبیعیه عزیزم تیر خوردی خوب من:آیی کوک:چقدر درد میکنه من:مثل درد دستمه هم میسوزه هم درد میکنه کوک:تقصیر خودت بود چرا پریدی جلو تیر من:چون نمی خواستم تو بخاطر من تیر بخوری چون اون میخواست به ت تیر بزنه کوک:اون الان زندانه هیچ کاریم نمی تونه بکنه حکمشم حبس ابد من:اما میترسم کوک:از چی میترسم من:میترسم فرار کنه چون اون تو همه جا آشنا داره کوک:هیچی نمیشه از چیزیم نترس من پیشتم بعد دستمو گرفت کوک:نترس باشه من کنارت هستم من:باشه کوک:از دختری که بخاطرم افتاده جلوی تیر ممنونم و متاسفم😊 من:خواهش میکنم و متاسف نباش باید برا کسی که دوسش دارم فدا بشم یا نه کوک:تو مثل گرگ قوی نه تا جون داری من:خودتم قوی تو مثل شیر قوی ۱۰ تا جون داری مال من که هی با خون دماغ کم میشه☹(شوخی میکنی اون مثل یه خرگوش قویه😋😂) کوک:نباید کم بشه من این نه تا رو لازم دارم من:😂😂😂😂 کوک:😂😂😂 چشمات به کی رفته انقدر خوشگلن من:من کل خانوادم چشم رنگین بابا بزرگم چشماش اینه خودم بوده بابام آبی کم رنگ بود مامانم سبز کوک:واو پس باید بگم چشمات به بابا بزرگت رفته من:اوهوم کوک:چشمات شبی گربه ها میمونه من:😂مطمئن باش تو شب برق نمیزنه☺😂 کوک:اووو باور کنم یعنی من:باور کن 😂 کوک:اوکی باور کردم😂ولی وقتی چشم خوره باهاش میره ترسناک میشی خیلی یدونه چشم خوره رفتم کوک:اوم خیله خوب نکن میترسم شبی چیز میشی من:چیز(شبی جن😂🤣😂)کوک:شبی شیطان میشی من:دست شما درد نکنه😐😂 ولی من دست شیطانو از پشت بستم حالا خودتو بگم داد میزنی انگار شیطان رجیم داره داد میزنه😐😂🤣🤣 کوک:دست شما درد نکنه من از شیطانم اونور ترم من:وایی
شیطان:پس من از مقامم لفت میدم🚶♂️😭
خدا:نروو(نرو تو بدون من نمی تونی دووم بیاری نرو😂😂😂😂درست گفتم حالا هرچی🤔😌😂🤣😂)
شیطان:بزار برم ولم کن اینجا دو نفر مثل من هست دیگه منو میخوای چیکار ولم کن😭
جبرئیل:وات د فاخخخ 😐کی باهم خوب شدید
خدا:نه ولت نمیکنم
شیطان:میگم ولم کن😲😭
جبرئیل:خوانندگان محترم رمان نجوای عشق چیزی نیست اثر رمان هایی است که کاربر محترم میگذارد☺ با سپاس فراوان
خدا:نههههه تو برو کی خاک بر سری کنه هان به کی بگیم لعنت بر شیطان 😭نرو
شیطان:مهم نیست من میرم
خدا:تو رو خدا نرو
شیطان:تو خودت خدایی
شیطان:پس من از مقامم لفت میدم🚶♂️😭
خدا:نروو(نرو تو بدون من نمی تونی دووم بیاری نرو😂😂😂😂درست گفتم حالا هرچی🤔😌😂🤣😂)
شیطان:بزار برم ولم کن اینجا دو نفر مثل من هست دیگه منو میخوای چیکار ولم کن😭
جبرئیل:وات د فاخخخ 😐کی باهم خوب شدید
خدا:نه ولت نمیکنم
شیطان:میگم ولم کن😲😭
جبرئیل:خوانندگان محترم رمان نجوای عشق چیزی نیست اثر رمان هایی است که کاربر محترم میگذارد☺ با سپاس فراوان
خدا:نههههه تو برو کی خاک بر سری کنه هان به کی بگیم لعنت بر شیطان 😭نرو
شیطان:مهم نیست من میرم
خدا:تو رو خدا نرو
شیطان:تو خودت خدایی
۹.۹k
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.