زندگی نامه شهدا
#زندگی_نامه_شهدا
#شهدا_هویت_جاویدان_تاریخ
📕✍️خلاصه و چکیده کتاب "پرواز با پاراگلایدر"
زندگی نامه شهید مدافع حرم ✨مهدی علیدوست✨
🔺
🌿نام: مهدی
✨نام خانوادگی: علی دوست
🌿نام پدر: محمد رضا
✨تاریخ تولد: 25/مرداد/1365
🌿محل تولد: روستای آلانق تبریز
✨وضعیت تاهل: متاهل و دارای یک فرزند پسر بنام علی اصغر
🌿تاریخ شهادت: بیست و پنج نود و چهار
✨محل شهادت: سوریه حلب
🌿محل دفن: گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام قم
✍️به نقل از همرزم شهید:
🌸🍃مهدی چند جا هیئت می رفت، هیئت روستای خودشان، هیئت رزمندگان اسلام و هیئت گردان تکاوران. اصرار داشت همیشه جلوی هیئت و پای منبر بنشیند. آنقدر قبل هیئت با خودش کلنجار می رفت که توی مراسم، منتظر مراسم روضه نمی ماند. کافی بود اسم اباعبدالله را ببرند، مهدی شروع می کرد. اشک هایش همیشه به راه بودند. نمی دانم آن همه اشک را از کجا می آورد،اما همیشه برای روضه ها اشک داشت. گاهی که می خواست روضه شروع شود. به شوخی به مهدی
می گفتم: ( مهدی جان شروع کن. ) چند لحظه صبر می کرد و بعد میزد زیر گریه. هر هیئتی هم بود، فرق نمی کرد موقع سینه زنی زود خودش را میان دار می کرد.🍃
📕صفحه ۸۴ کتاب
✍️به نقل از فرمانده شهید:
🍃بچه هیئتی! واژه ای که برخی ترجیح می دهند در صدا زدن دوستان هم هیئتی شان به کار ببرند. هیئت رفتن به تنهایی دل آدمها را می برد و شیفته هیئت می کند، اما بعضی در این مسیر پیشی می کردند و میان دار بچه هیئتی ها می شوند. مهدی یک بچه حرفه ای بود. بچه هیئتی که سریع صحنه گردان می شد. توی سوریه هر زمان مراسم می گرفتیم، می نشست و میان دار می شد و بقیه را راه
می انداخت.🍃
#شهدا_هویت_جاویدان_تاریخ
📕✍️خلاصه و چکیده کتاب "پرواز با پاراگلایدر"
زندگی نامه شهید مدافع حرم ✨مهدی علیدوست✨
🔺
🌿نام: مهدی
✨نام خانوادگی: علی دوست
🌿نام پدر: محمد رضا
✨تاریخ تولد: 25/مرداد/1365
🌿محل تولد: روستای آلانق تبریز
✨وضعیت تاهل: متاهل و دارای یک فرزند پسر بنام علی اصغر
🌿تاریخ شهادت: بیست و پنج نود و چهار
✨محل شهادت: سوریه حلب
🌿محل دفن: گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام قم
✍️به نقل از همرزم شهید:
🌸🍃مهدی چند جا هیئت می رفت، هیئت روستای خودشان، هیئت رزمندگان اسلام و هیئت گردان تکاوران. اصرار داشت همیشه جلوی هیئت و پای منبر بنشیند. آنقدر قبل هیئت با خودش کلنجار می رفت که توی مراسم، منتظر مراسم روضه نمی ماند. کافی بود اسم اباعبدالله را ببرند، مهدی شروع می کرد. اشک هایش همیشه به راه بودند. نمی دانم آن همه اشک را از کجا می آورد،اما همیشه برای روضه ها اشک داشت. گاهی که می خواست روضه شروع شود. به شوخی به مهدی
می گفتم: ( مهدی جان شروع کن. ) چند لحظه صبر می کرد و بعد میزد زیر گریه. هر هیئتی هم بود، فرق نمی کرد موقع سینه زنی زود خودش را میان دار می کرد.🍃
📕صفحه ۸۴ کتاب
✍️به نقل از فرمانده شهید:
🍃بچه هیئتی! واژه ای که برخی ترجیح می دهند در صدا زدن دوستان هم هیئتی شان به کار ببرند. هیئت رفتن به تنهایی دل آدمها را می برد و شیفته هیئت می کند، اما بعضی در این مسیر پیشی می کردند و میان دار بچه هیئتی ها می شوند. مهدی یک بچه حرفه ای بود. بچه هیئتی که سریع صحنه گردان می شد. توی سوریه هر زمان مراسم می گرفتیم، می نشست و میان دار می شد و بقیه را راه
می انداخت.🍃
۶۵.۱k
۱۴ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.