عاشقانه
وقت ِ پیدایش غم ، تکیه و دیوار،تویی
آنکه از دل ، بزند پنجه به گیتار، تویی
نورخورشید،خبرداده که درمشرق ِعشق
نغمهی صبح، چه زیباست اگر یار تویی
چه بگویم من از این تلخی ایام فراق
چون که شیرینی آن موعد دیدار تویی.
راه ما چند صباحی است جدا شد از هم
دلکم در غم این عشق ؛ گرفتار تویی
بعد صد سال اگر از دل من پرسیدند
باز هم یار تویی یار تویی یار تویی
آنکه از دل ، بزند پنجه به گیتار، تویی
نورخورشید،خبرداده که درمشرق ِعشق
نغمهی صبح، چه زیباست اگر یار تویی
چه بگویم من از این تلخی ایام فراق
چون که شیرینی آن موعد دیدار تویی.
راه ما چند صباحی است جدا شد از هم
دلکم در غم این عشق ؛ گرفتار تویی
بعد صد سال اگر از دل من پرسیدند
باز هم یار تویی یار تویی یار تویی
۱۴.۸k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱