رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۳۳
از هم جدا شدیم و جونگ کوک موهامو زد اونور کوک:اونی که دستم خورد تو صورتت جبران میکنم بیا بمالمش تا خوب شه درد که نمیکنه من:نه بعد صورتمو گرفت تو دستاش و روی جایی که زده بود و میمالید(هنوزم خودشو مقصر میدونه خدا بمیرم😭😭😭) بعد دستشو برد زیر چونم قلقلک داد من:نکن😂 کوک:حال میده😂 باز هم میکرد من:نکن میگم 😂😄 بعد منم کردم من:بیا منم تو رو بکنم کوک:نه نه من بسیار قلقلکیم من:عه خودت میدی بعد ندم دستمو بردم زیر چونش مثل انگوشتمو میکشیدم مثل اینکه یه خرگوشو زیر چونشو ناز کنی کوک:وایی نکن گائول اینجا بخش حساسیه من:نه بابا بیشتر قلقلک دادم ترکید از خنده کوک:وایییی 😂🤣🤣🤣🤣😂😂🤣🤣گائول من دارم میترکم نکن بعد یهو دور کمرمو گرفت بعد خوابوندم رو تخت و اومد روم بعد به هم خیره شدیم انگوشتمو آروم بردم زدم رو نوک دماغش و گفتم من:بیب😂 کوک:الان میدونی باهمین کارات داری قلب منو آب میکنی من:🙂 بعد اومد نزدیک صورتم و با چشمای خمار نگاه میکرد انگوشتشو میکشید رو لبام آروم بعد لباشو آروم گذاشتم رو لبام و لبامو مک میزدو میخورد منم همراهیش کردم و دستمو دور گردنش حلقه کردم و میخوردیم لبا همو آروم آروم و یکم تند و زبونشو برد تو دهنم و میچرخوند و میزد به زبونم و گاز میگرفت زبونم درد گرفته بود همونجوری بهش گفتم من:جو....نگ کو....ک و....ل ک....ن زب....ون...م در....د گرف.....ت کوک:نم....یخوا....م و....ل ک...نم نم....یتو....نم و....ل کن...م د....ل کن....دن ا...ز لب...ات ک...ار آس....ون...ی نی...س....ت
من:آ....ه زب...ونم بعد چند دقیقه ول کرد با نفس نفس زدن من:بزار یکم نفس بکشم کوک:بکش من:نمیکشم کوک:بکش😂 من:نمیکشم کوک:میگم بکش نکشی میکشما 😂 من:خیله خوب میکشم کوک:دوست پسرت هرچی میگی باید بگی چشم من:نه بابا دیگه چی😐😂 کوک:میدونی الان حس چی دارم من:چی کوک:کندن😈 من:😶کندن لباس کوک:خودت چی فکر میکنی 😈بیا از فرصت استفاده کنیم 🙏 من:یکم معذبم کوک:الان داری اینجوری میگیا بعد ازدواج از این خبرا نیستا من:کی گفته من میخوام باهات ازدواج کنم کوک:نمیکنی من:نه☺🤥(این شکلک دوم یعنی الکی😂) یهو قهر کرد پاشد رفت بیرون من:هی کجا😟 کوک:قبرصتون من:نرو کوک:من قهرم من:☹ یک دقیقه حرف نمیزدیم لج کرده بود پاشدم رفتم بیرون از اتاق و کنارش نشستم بهم نگاه نمیکرد ولی هی از گوشه چشم نگاه میکرد چشمامو تنگ کردم رفتم نزدیکش من:الان مثلا لج کردی رفتم جلوش تا بغلش کنم تا اومدم بغلش کنم حولم داد من:😟 بعد پاشدم رفتم تو اتاق درم بستم دو دقیقه بود باهم حرف نمیزدیم گریه میکردم
از زبون جونگ کوک
حرف نزدم بعد رفتم دم در اتاق وایسادم داشت گریه میکرد و فهمیدم ناراحتی براش خوب نیست رفتم تو اتاق آروم دیدم داره گریه میکنه داشتم آتیش میگرفتم بخاطر اینکه حلش دادم
من:آ....ه زب...ونم بعد چند دقیقه ول کرد با نفس نفس زدن من:بزار یکم نفس بکشم کوک:بکش من:نمیکشم کوک:بکش😂 من:نمیکشم کوک:میگم بکش نکشی میکشما 😂 من:خیله خوب میکشم کوک:دوست پسرت هرچی میگی باید بگی چشم من:نه بابا دیگه چی😐😂 کوک:میدونی الان حس چی دارم من:چی کوک:کندن😈 من:😶کندن لباس کوک:خودت چی فکر میکنی 😈بیا از فرصت استفاده کنیم 🙏 من:یکم معذبم کوک:الان داری اینجوری میگیا بعد ازدواج از این خبرا نیستا من:کی گفته من میخوام باهات ازدواج کنم کوک:نمیکنی من:نه☺🤥(این شکلک دوم یعنی الکی😂) یهو قهر کرد پاشد رفت بیرون من:هی کجا😟 کوک:قبرصتون من:نرو کوک:من قهرم من:☹ یک دقیقه حرف نمیزدیم لج کرده بود پاشدم رفتم بیرون از اتاق و کنارش نشستم بهم نگاه نمیکرد ولی هی از گوشه چشم نگاه میکرد چشمامو تنگ کردم رفتم نزدیکش من:الان مثلا لج کردی رفتم جلوش تا بغلش کنم تا اومدم بغلش کنم حولم داد من:😟 بعد پاشدم رفتم تو اتاق درم بستم دو دقیقه بود باهم حرف نمیزدیم گریه میکردم
از زبون جونگ کوک
حرف نزدم بعد رفتم دم در اتاق وایسادم داشت گریه میکرد و فهمیدم ناراحتی براش خوب نیست رفتم تو اتاق آروم دیدم داره گریه میکنه داشتم آتیش میگرفتم بخاطر اینکه حلش دادم
۱۵.۲k
۱۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.